menu button
سبد خرید شما
آيا از تمام توانمندي‌هاي خود استفاده مي‌كنيد؟

آيا از تمام توانمندي‌هاي خود استفاده مي‌كنيد؟

00:00 00:00

ليستي از ارزش‌هاي مهمي را كه در زندگي به دنبال آن هستيد، فراهم كنيد و به ترتيب اولويت بنويسيد. طوري كه اولين انتخاب آن‌قدر ارزش داشته باشد كه شما بتوانيد بقيه ارزش‌ها را فداي آن كنيد. مثلا اگر ارزش عاقبت به‌خيري و رضاي خداوند از نظر شما در مقام اول قرار مي‌گيرد، انتخاب دوم بايد كم‌ارزش‌تر از انتخاب اول‌تان باشد. از يكي از مراجعانم خواستم اين طبقه‌بندي انجام دهد. ارزش‌هايي مثل: 1- رضاي خدا و عاقبت به‌ خيري 2- سلامت جسم و روان 3- تحصيلات عاليه 4- ثروت 5- محبوبيت و شهرت 6- ازدواج با شخص مورد علاقه.  

اين شش ارزش، اولويت‌هايي بود كه پس از دو ساعت بحث و جابه‌جايي، توانستيم طبقه‌بندي كنيم. در اين بحث يكي از نكات جالبي كه در مورد اين فرد و بسياري از انسان‌هاي ديگر متوجه شديم اين بود كه چرا ما براي طبقات بالاي ارزش‌هاي انتخابي‌مان، وقت، نيرو و توجه كمتري نسبت به ارزش‌هاي پايين‌تر صرف مي‌كنيم. مثلا چرا براي رضاي خدا و خودشناسي زمان و كوشش كمتري مبذول مي‌داريم، در صورتي كه به ثروت و شهرت و ازدواج، تقريبا در تمام اوقات بيداري فكر مي‌كنيم.

خيلي‌ها در انتخاب ارزش‌ها، رضاي خداوند، خودشناسي و مسايل معنوي را اولين و مهم‌ترين ارزش‌ مي‌شناسند، و پس از بحث و گفت‌وگو حاضر نيستند آن را با هيچ ارزشي عوض كنند ولي اعمال آن‌ها چيز ديگري است. آيا آن‌ها ريا مي‌كنند؟ دروغ مي‌گويند؟ به نظر مي‌رسد پاسخ در ميزان آگاهي ما نسبت به ارزش‌هاي والاي انساني نهفته باشد. انسان‌ها اغلب تمايل دارند كه به ارزش‌هايي مثل ثروت، محبوبيت و ازدواج موفق كه ملموس‌ترند و بيشتر بها دهند و به آن‌ها بپردازند ولي در خلوت خويش و هنگام مراجعه به عقل به ارزش‌هاي معنوي و انساني به عنوان ارزش‌هاي درجه اول اقرار مي‌كنند. انسان هميشه دور را نزديك و نزديك را دور مي‌بيند. اما به راستي چه بايد كرد؟ آيا نبايد اول با خودمان صادق باشيم. ما چون خيلي گرفتاريم به خدا نمي‌رسيم ولي بهتر است بگوييم چون به خدا نمي‌رسيم گرفتار شديم (برگرفته از جملات نوراني حضرت محمد "ص") بياييم براي آن‌چه كه مي‌دانيم با ارزش‌تر است بيشتر از ديگر ارزش‌ها وقت و انرژي صرف كنيم. پريشاني‌ها، استرس‌ها، غم‌ها و سردرگمي‌ها براي چيست؟ دانش‌آموزي را فرض كنيد كه براي تمامي هم‌كلاسي‌هايش بيشتر از معلم ارزش قايل است يا براي معلم بيشتر از پدرش احترام قايل است، يا مردي كه آن‌چه را خود دارد از بيگانه تمنا مي‌كند يا زني كه براي زيبايي، بيشتر از سلامتي ارزش قايل است، يا كسي كه محبت دارد ولي به كاينات اعتقادي ندارد و منشا محبت را نمي‌شناسد. خلاصه آن‌هايي كه ارزش‌هاي مادر را فراموش كرده‌اند چه بيهوده خود را مظلوم و بي‌گناه مي‌دانند.

كنترل هزينه پرداختن به ارزش‌ها كار چندان آساني نيست، عواملي مانند سن، جنس، ميزان تحصيلات و آگاهي، تربيت، فرهنگ خانوادگي و اجتماعي، مسايل سياسي و اقتصادي همگي در باور انسان‌ها نسبت به ارزش‌ها، نقش كليدي ايفا مي‌كنند.  

دكتر آبراهام مازلو كه نظريه‌هاي شخصيت او از شهرت جهاني برخوردار است اشخاص خودشكوفا را كساني توصيف كرده كه گه‌گاه مي‌توانند به اوج تجربيات خود و آگاهي برسند. مازلو معتقد است كه در اين مواقع شخص به فراسوي حواس خود مي‌رسد و در اوج قدرت خود قرار مي‌گيرد خودشكوفا بودن با موقعيت اجتماعي و يا مقام شغلي اشخاص رابطه ندارد. همه مي‌توانند به خودشكوفايي برسند. در هر كجا و در هر موقعيتي كه باشند. طبق نظريه مازلو نيازها از درجات پست شروع مي‌شوند و به مراتب عالي مي‌رسند، يعني اول بايد شكم انسان سير باشد تا بعد معني محبت را بفهمد و هم‌چنين نياز به مسايل اجتماعي و نيازهاي عضويت و پذيرش در اجتماع و نهايتا بالاترين نيازها يعني خودشكوفايي به ‌طور سلسله مراتب در انسان ظهور پيدا مي‌كند.

آيا نظريه مازلو به اين معناست كه تا نيازهاي ابتدايي كاملا تامين نشوند نيازهاي سطوح متوسط و سپس سطوح بالا برطرف نمي‌شوند؟ آيا اين نظريه فقط جنبه عمومي دارد يا در پاره‌اي از استثنائات صدق نمي‌كند؟ آيا انسان صرفا مادي و زميني نيازهاي خود را تامين مي‌كند؟ و بروز نيازهاي سطوح بالاتر را بايد مكانيكي نگاه كرد؟ مايل نيستم در چالش‌هاي بحث‌هاي فلسفي كشيده شويم فقط اين را احساس مي‌كنم كه از هر سو به قضيه نگاه كنيم بايد دست‌آويز و ريسماني را كه خداوند از عرش خود آويزان كرده چنگ زنيم. مهم نيست كه در كجاي اين طبقه‌بندي‌ها باشيم. به عاقبت اعمال و روزي كه به ملاقات خدا مي‌رويم توجهي خاص داشته باشيم و براي ارزش‌هاي والايي كه به آن‌ها اعتقاد داريم درجاتي را تخصيص دهيم و نگذاريم تمامي فكر و انرژي شبانه‌روزي‌مان صرف پرداختن به يك يا چند ارزش خاص مياني معطوف شود. اگر بتوانيم در اين رابطه برنامه‌ زمان‌بندي خاصي داشته باشيم بهتر مي‌توانيم به اهداف مادي و معنوي خود برسيم. گرفتاري‌ها و مشغله‌هاي فكري را چرا به تنهايي در سر مي‌گردانيم مگر بالاترين مرجع ما خدا نيست؟ پس چرا با او حرف‌هاي‌مان را در ميان نگذاريم. درست است او مي‌داند كه شما در چه فكري هستيد ولي شما يقين نداريد كه او مي‌تواند آن‌ها را حل كند. حال كه دانستيد با همان زبان معمولي خود و با خلوص نيت آن را در پيش‌گاه الهي و در گوشه‌اي خلوت دوباره مطرح كنيد. اگر مي‌خواهيد جواب خدا را بشنويد نياز به گوش شنوا و دلي بينا داريد، اگر صادقانه به او بگوييد كه در كدام قسمت‌ها شما مقصر بوده‌ايد و پي به اشتباه خود برده‌ايد و براي جبران آن‌ها قصد نيكي و صلح و توبه داريد، بخش اعظمي از مشكلات در چشم ‌به هم زدني در همان لحظه حل مي‌شود.

روزي با كه دختر خانم جواني كه يك ماه بود با نامزدشان قطع رابطه كرده بود، جلسه‌اي داشتيم. از او خواستم به اشتباهات خود اقرار كند و كاري به اتهامات ديگران نداشته باشد. پرسيدم آيا قبول داري كه تو هم مقصر بوده‌اي؟

به هر حال پس از تفكيك مواردي كه در آن مقصر بود به اشتباهات خودش اقرار كرد. همين‌طور كه با هم صحبت مي‌كرديم تلفن همراهش زنگ زد و با تعجب و تحير اسم نامزدش را روي صفحه تلفن نگاه ‌كرد و به من نشان داد كه الان چه كنم؟

گفتم اين هديه خداوند است براي بنده‌اي كه اشتباهاتش را مي‌پذيرد و توبه مي‌كند. خيلي آرام با او حرف بزن و وانمود كن كه همه چيز روبه‌‌راه است. پس از مكالمه همه چيز درست شد و تمامي گره‌ها باز شدند.

زماني كه در پيشگاه خداوند به گناهان‌تان اقرار مي‌كنيد يعني تمامي تعلقات منفي و ابزار شيطاني كه سال‌ها خود را با آن مجهز كرده بوديد، باز مي‌كنيد و به دور مي‌اندازيد و آن‌جاست كه شما عصاي سحرآميز خودتان را به زمين مي‌اندازيد. وقتي در رسيدن به اهداف دنيايي و معنوي خود خداوند را دخيل مي‌بينيد و مشاهده مي‌كنيد كه در جاي جاي زندگي شما ردپاي او هويداست در اين‌جا بايد متوجه و شكرگزار يكي از مهم‌ترين و باارزش‌ترين ارزش‌ها "يعني همراهي خداوند باشيد و فراموش نكنيد كه يار و ياور شما در بحراني‌ترين لحظات زندگي چه كسي بوده. اما افسوس كه ما بندگاني فراموش‌كاريم و به جاي آن‌كه با خدا بودن را جزو ارزش‌هاي فراموش نشده تلقي كنيم، باز در لحظات بي‌كسي آخر از همه سراغ معبودمان مي‌رويم.

خداوند در چندين سوره از قرآن اشاره فرموده، انسان زماني كه درد و رنجي به او مي‌رسد ياد خدا مي‌افتد و همين‌طور كه ما آن رنج را برطرف مي‌كنيم باز خدا را فراموش مي‌كند. ما بايد از خودمان خجالت بكشيم، چرا كه چندين بار در معرض نابودي و سقوط بوديم و او دست‌مان را گرفت، فقير بوديم و توانگر شديم، مريض بوديم و شفا يافتيم، گمراه بوديم و بينا شديم. غمگين بوديم و شاد گشتيم، قهر بوديم و آشتي كرديم و طولي نكشيد كه پس از وصل دوباره همه چيز را فراموش كرديم. به راستي اين رسم بندگي نيست و از چشمه سرشار عشق اين‌گونه نمي‌توان سيراب شد.

footer background