menu button
سبد خرید شما
شیوانا؛ برق زندگی!
writer head موفقیت  |  1401/11/23  | 

شیوانا؛ برق زندگی!


 زني مسن و جاافتاده كه چندین فرزند دختر و پسر داشت به خاطر مشکلات روحی و فشار زندگی جسمش ضعیف شد و در بستر بیماری افتاد. شیوانا به همراهی تعدادی از شاگردان خود به عیادت زن بیمار رفت. هم‌زمان با شیوانا تعدادی از فامیل‌ها و همسایه‌های دور و نزدیک نیز به عیادت زن بیمار آمده بودند. ابتدا یکی از فامیل‌های دور که از بیماری زن زیاد ناراحت نبود و کینه‌ای قدیمی در دل از او و فرزندانش داشت احوال زن را پرسید و سپس با لحنی دلسوزانه گفت:" نگران نباشید! این شتری است که در خانه همه می‌خوابد. دیر و زود دارد، ولی سوخت و سوز ندارد. شما هم اگر دردی دارید آن را در وجود خود پنهان کنید و آشکار نکنید تا فرزندان‌تان ناراحت نشوند! اگر در مقابل بیماری طاقت نیاوردید و جان دادید در آن دنیا دست ما را هم بگیرید!"

زن بیمار با شنیدن این جملات اشکی در گوشه چشمانش جمع شد. اما از ترس این‌که فرزندانش ناراحت نشوند غصه‌اش را در دل ریخت و به روی خود نیاورد.

شیوانا که وضع را این‌گونه دید لبخندی زد و با صدای بلند گفت: "من راهی بلدم که می‌توانم سنگ مرگ را از جلوی پای انسان‌ها بردارم و چند ده سال به جلوتر پرتاب کنم."

سپس شیوانا از جا برخاست و کنار زن بیمار نشست و با صدای بلند در حالی که همه بشنوند گفت: "بیمار را دارو درمان نمی‌کند.  این خود بیمار است که درمان شدن را انتخاب می‌کند و به دارو اجازه می‌دهد اثر کند. تو باید زنده بمانی چون دختر کوچک تو که تازه به خانه بخت رفته قرار است فرزندی به دنیا بیاورد و تو باید از او پذیرایی کنی. آن یکی نوه‌ات هم دیگر بزرگ شده و قرار است به زودی ازدواج کند و تو باید هر چه سریع‌تر از جا برخیزی و خودت را برای شادی و سرور در مجلس عروسی او آماده کنی. پس همین الان خوب شدن و درمان شدن را انتخاب کن و ما هم دعا می‌کنیم که داروها سریع اثر کنند و تو بهبود یابی."

وقتی شیوانا از جا برخاست تا برود آن فامیل کینه‌ای به سخره گفت: "استاد! پس کی آن سنگ مرگ را برمی‌دارید و به چندین سال آینده پرتاب می‌کنید!؟"

شیوانا لبخندی زد و گفت: "همین الان این‌کار را کردم. ببین به جای اشک چه برق امیدی در چشمان بیمار ظاهر شده است. این همان برق زندگی است! تو هم اگر می‌خواهی این مادر در آن دنیا دست تو را بگیرد برو و ده سال دیگر وقتی نوه دختر کوچکش متولد شد و به مدرسه رفت بیا! البته آن موقع من دوباره خواهم آمد. شاید بتوانم باز سنگی را از جلوي دل شکسته‌ای بردارم و فرسنگ‌ها دورتر بیندازم!"

 

 

آخرین مطالب


مشاهده ی همه

معرفی محصول از سایت موفقیت


مشاهده ی همه

دیدگاهتان را بنویسید

footer background