menu button
سبد خرید شما
چرا باید گاهی ذهنیتمان را تغییر دهیم؟ (قسمت دوم )
موفقیت  |  1404/08/21  | 

چرا باید گاهی ذهنیتمان را تغییر دهیم؟ (قسمت دوم )


ذهنیت ثابت به این باور می‌پردازد که هوش و توانایی‌ها ذاتاً ثابت‌اند و با تلاش محدود یا شکست‌ها به شدت زیر سوال می‌روند، در حالی که ذهنیت رشد باور دارد که مهارت‌ها با تمرین، بازخورد سازنده و یادگیری پیوسته قابل پرورش‌اند. دلیل اینکه باید ذهنیت خود را تغییر دهیم این است که با پذیرش چالش‌ها، استفاده از بازخورد و تلاش مستمر، انگیزه و توان یادگیری ما افزایش می‌یابد، خطاها به فرصت‌های یادگیری تبدیل می‌شوند و در نهایت عملکرد و انعطاف‌پذیری ما در مواجهه با موفقیت یا شکست به شکل پایدارتر و کارآمدتری تقویت می‌شود.


ذهنیت ثابت در برابر ذهنیت رشد

ذهنیت ثابت باعث می‌شود افراد باور کنند توانایی‌هایشان تغییرپذیر نیستند، بلکه ثابت هستند. افراد دارای ذهنیت ثابت برای بهبود مهارت‌ها و هوش‌شان تلاش نمی‌کنند، بلکه هوش و استعدادهای خود را همان‌طور که هستند می‌پذیرند.

فرد دارای ذهنیت ثابت بر این باور است که استعداد و هوش ذاتی به‌تنهایی باعث موفقیت می‌شوند و تلاش جزء پیش‌شرط‌های موفقیت نیست.

در مقابل افراد دارای ذهنیت رشد بر این باور زیربنایی هستند که می‌توانند هوش و مهارتشان را رشد دهند. این گروه از افراد به ماهیت ‌ایستای توانایی‌هایشان باور ندارند، آن‌ها باور دارند ماهرتر یا هوشمندتر شدنشان نتیجه مهارت‌های طبیعی‌شان نیست، بلکه نتیجه تلاش‌، پشتکار و یادگیری است.

آن‌ها باور دارند که همه به ‌نحوی منحصربه‌فرد هستند و می‌توانند هوشمندتر شوند. فقط باید تلاش کنند. ذهنیت رشد شکست را ناکامی بزرگ یا افت مهارت‌ها نمی‌داند، بلکه این ذهنیت با چالش‌ها رشد می‌کند و شکست را وسیله رشد و بیرون‌آمدن از منطقه امن می‌داند.

تفاوت پیامد‌های ناشی از ذهنیت‌های رشد و ثابت بسیار چشمگیر است. آنچه ذهنیت رشد را بسیار مقبول می‌کند این است که به‌جای میل به جلب رضایت، اشتیاق به یادگیری ایجاد می‌کند.

ویژگی شاخص ذهنیت رشد این عقیده است که صفات انسان مثل هوش، خلاقیت و حتی توانایی‌هایی مثل دوستی و عشق را می‌توان با تلاش رشد داد. شکست، افراد دارای ذهنیت رشد را متوقف نمی‌کند. این افراد با هر شکست کوچکی دلسرد نمی‌شوند. در واقع این شکست‌ها را فرصتی برای یادگیری می‌بینند.

کارول دوک در کتاب معروفش می‌نویسد:

«چرا وقتمان را بار‌ها و بار‌ها هدر می‌دهیم تا ثابت کنیم چقدر عالی هستیم، درحالی‌که می‌توانیم بهتر شویم؟ چرا به‌جای غلبه بر نقص‌ها آن‌ها را پنهان می‌کنیم؟ چرا به‌جای دوستان یا شریک‌هایی که ما را برای رشد به چالش می‌کشند، به‌دنبال افرادی هستیم که فقط عزت نفس ما را باد می‌کنند؟ و چرا به‌جای کار‌های دشوار و چالش‌برانگیز ‌دنبال کار‌های تکراری و ثابت هستیم؟ میل به دنبال‌کردن کار‌های چالش‌برانگیز و پایبندماندن به آن‌ها حتی در شرایط سخت مشخصه بارز ذهنیت رشد است. این ذهنیت به افراد این امکان را می‌دهد که در چالش‌برانگیزترین دوره‌های زندگی نیز رشد کنند.»

ذهنیت رشد بر این باور زیربنایی استوار است که «موفقیت شخصی همان زمانی محقق می‌شود که بیشترین تلاش را برای بهترین شدن می‌کنید»،

اما ذهنیت ثابت بر این باور استوار است که «مبنای موفقیت تثبیت سلطه است، اینکه نشان دهیم ارزشمندتر از افراد بی‌سروپا هستیم.» در نتیجه افراد دسته اول شکست را نه شکست، بلکه زنگ هشدار می‌دانند. افراد دسته دوم شکست را مانند حکم اعدام و یک برچسب در نظر می‌گیرند.


تغییر ذنیت و باورها


باور‌ها چه نقشی در شادی دارند

انگیزه اصلی بیشتر کار‌های ما رسیدن به شادی است. دنبال پول می‌رویم، چون معتقدیم ما را شاد می‌کند. عاشق می‌شویم، چون باور داریم ما را شاد می‌کند. به‌تدریج و ناخودآگاه برای شادبودن به عوامل خارجی وابسته می‌شویم.

با این حال داشتن کفشی از برندی لوکس ما را شاد نمی‌کند. موجودی حساب بانکی‌مان دلیل واقعی شادی ما نیست؛ خریدن آیفونی جدید هم به ما لذت نمی‌دهد. باور‌ها عامل شادی ما هستند نه دارایی‌ها!

باور‌های ما اغلب روی عطش ما برای شادی تاثیر می‌گذارند. پیش از هفت‌سالگی، مغزمان هنوز کاملا رشد نکرده است، در نتیجه بیشتر مسائلی که به‌عنوان حقیقت به ما ارائه می‌شود به باورهایمان تبدیل می‌شود. اعضای خانواده یا سرپرست‌هایمان این باور‌ها را ناخودآگاه به ما تزریق می‌کنند. وقتی بزرگ می‌شویم، پیوسته دنبال شواهدی برای تایید این باور‌ها هستیم. توانمندساز یا ناتوان‌ساز بودن این باور‌ها میزان شادی ما را در زندگی تعیین می‌کند. باور‌های توانمندساز لذت، شادی و رضایت به بار می‌آورند.

شناخت و درک باور‌ها نقشی اساسی در داشتن زندگی رضایت‌بخش و ذهنیت خوب دارد.


چرا باید ذهنیت‌تان را تغییر دهید

داشتن ذهنیت منفی در غمگین و ناراضی‌بودن شما نقش دارد.

در مقابل اگر ذهنیت‌تان مثبت باشد، احتمالا در زندگی موفق‌تر و شادتر می‌شوید. مغز شما تفاوت ذهنیت مثبت و منفی را تشخیص نمی‌دهد، اما خودتان احساسش می‌کنید و وقتی ذهنیت شما درست نیست، خودتان می‌فهمید. حتی اگر احساسش نکنید، پیامد‌هایش را در زندگی‌تان می‌بینید. در بیشتر موارد ذهنیت منفی به شما اجازه نمی‌دهد شفاف فکر کنید و باعث می‌شود نتوانید تصمیم‌های درست بگیرید.


تغییر ذنیت و باورها


علامت‌هایی که نشان می‌دهند وقت آن است که ذهنیت‌ خود را تغییر دهید:

حتی اگر متوجه نباشید ذهنیتی که دارید چقدر آسیب‌زننده است، وقتی اتفاق‌های زیر را تجربه می‌کنید، باید بفهمید که ذهنیت‌ شما مخرب است:

  • پیوسته بر اشکالات زندگی‌تان تمرکز می‌کنید.

آیا زیاد پیش می‌آید که روی ناکامی‌ها و بدبیاری‌ها تمرکز کنید؟ آیا بخش‌های خوب و درست زندگی‌تان را نادیده می‌گیرید؟ آیا همواره ناسپاس هستید و از زندگی می‌نالید؟ اگر از دولت یا سیاست‌های کاری شاکی نباشید، از این مسئله می‌نالید که شریکتان طبق استاندارد‌های شما رفتار نمی‌کند.

وقت‌های دیگر از ایـن می‌نالید که اوضاع زندگی‌تان درست نیست. وقتی به‌نظر می‌رسد هیچ بهانه دیگری ندارید، شروع می‌کنید و تقصیر‌ها را به گردن اطرافیانتان می‌اندازید. گاهی اوقات این بازی مقصرشناسی را به تجربه‌هایی گسترش می‌دهید که به بیش از یک دهه قبل برمی‌گردند. آیا هیچ‌کدام از این اتفاق‌ها در زندگی شما می‌افتند؟ آیا قربانی این‌گونه مثال‌ها هستید؟

اگر می‌بینید پیوسته در حال فکرکردن به اشکالات زندگی‌تان هستید، احتمالاً ذهنیت‌ شما مسموم شده است. این تجربه‌ها نشانه‌های روشنی از ذهنیت منفی هستند. می‌توانید خوشحال باشید، زیرا زندگی‌تان آن‌قدر که فکر می‌کنید بد نیست. بنابراین کافی است روی قسمت‌های خوب زندگی‌تان تمرکز کنید تا ذهنیتتان مثبت شود.

  • برای موفقیت‌هایتان جشن نمی‌گیرید.

همه این زنگ خطر‌ها با یکدیگر مرتبط هستند. نشانه دوم تغییر در ذهنیتتان را ضروری می‌کند و با نشانه قبلی در ارتباط است. آیا از آن افرادی هستید که هر وقت شکست می‌خورند، خشمگین و اوقات تلخ می‌شوند؟ و از قضا وقتی هم که موفق می‌شوید، آن‌چنان جشن نمی‌گیرید، چرا که احساس می‌کنید لیاقتش را ندارید. هروقت احساس کردید شایستگی موفقیتی را ندارید، بدانید نتیجه خودآگاه و ناخودآگاهتان است.

هر وقت موفقیت‌ها‌ی خود را نادیده گرفتید، بدانید زیادی منفی‌نگر شده‌اید. وقتی این نوع منفی‌نگری را تجربه می‌کنید، همیشه می‌ترسید دستاوردهایتان را جشن بگیرید، زیرا فکر می‌کنید شکست‌هایی در پوشش موفقیت هستند. فکر می‌کنید به محض اینکه موفقیتتان را جشن بگیرید، فرصت‌های آینده‌تان برای موفقیت را خراب کرده‌اید.

این دیدگاه مطلوب نیست، زیرا به شما اجازه نمی‌دهد کاملا از زندگی لذت ببرید. باعث می‌شود دستاورد‌ها، شانس‌ها و مهارت‌هایی را که به‌دست آورده‌اید نادیده بگیرید. درک می‌کنم که جشن‌نگرفتن برای موفقیت‌ها ممکن است روشی باشد برای اینکه به موفقیت اجازه ندهید مغرورتان کند، اما نباید فراموش کنید که قدرشناسی کلید داشتن زندگی شاد و رضایت‌بخش است.


۳. از مواجهه با حقیقت متنفرید.

بسیاری از افراد وقتی نمی‌خواهند مسئولیت کارهای خود را بپذیرند و عیب‌هایشان را به چالش بکشند، شکایت‌ها و بهانه‌های بی‌پایان را جایگزین آن می‌کنند. می‌توانید هرقدر می‌خواهید پرخاش کنید، اما هیچ فایده‌ای نخواهد داشت (مگر اینکه به خشمتان جهت‌ مثبت بدهید).

شکایت‌کردن همیشگی روشی مبتذل و سطحی برای اجتناب از واقعیت است. می‌دانید که نمی‌توانید همه‌چیز را کنترل کنید. شما به‌عنوان انسان محدودیت‌هایی دارید. هر کاری نمی‌توانید انجام دهید. همه‌چیز بر وفق مراد شما پیش نمی‌رود. باید این حقیقت را بپذیرید و هرگز فراموش نکنید.

هروقت این واقعیت را بپذیرید، در تغییر ذهنیت خود موفق می‌شوید. وقتی حاضر نیستید به جهان همان‌طور که هست، نگاه کنید، خودتان را ناامید و کلافه می‌کنید. دست از این کار بردارید. این واقعیت را بپذیرید که جهان منصفانه نیست. فرقی نمی‌کند چقدر می‌نالید، جهان هرگز مطابق باور‌های شما پیش نمی‌رود.


۴. از هیچ اتفاق و پدیده‌ای خوشحال نمی‌شوید.

وقتی زندگی بی‌هدفی داشتم، هیچ‌چیز حتی تعطیلات یا سرگرمی‌های مورد علاقه‌ام نیز هیجان‌زده‌ام نمی‌کرد. فرقی نمی‌کرد چقدر موفقیت کوچک به ‌دست می‌آورم، همیشه بیشتر می‌خواستم و به‌دنبال چیز‌های بهتر بودم. اندام بهتر، شغل بهتر، خودروی بهتر و در کل زندگی بهتر می‌خواستم.

جالب بود هیچ تصور شفافی هم از معنی واژه «بهتر» نداشتم. ندانسته به مسابقه بی‌انتها و خطرناک جست‌وجوی شادی وارد شدم. بدون آنکه وضعیت موجود را بهبود ببخشم، خواسته‌هایم بیشتر شده بود.

اگر می‌بینید همیشه از دستاورد‌های موجود ناراضی هستید، ندانسته خودتان را در چاهی انداخته‌اید که پرکردنش غیرممکن است. اگر با این مشکل دست‌وپنجه نرم می‌کنید باید بدانید این موضوع زنگ خطری جدی است که نشان می‌دهد وقتش رسیده ذهنیت‌ خود را تغییر دهید.


۵. یادگیری‌تان متوقف شده است.

یادگیری درمان است، اما بسیاری از افراد به این حقیقت واقف نیستند. افراد دارای ذهنیت نادرست، برای مثال ذهنیت ثابت، از یادگیری متنفرند. این افراد به محض اینکه دوره‌ای دانشگاهی یا حرفه‌ای تمام می‌شود، دست از مطالعه می‌کشند.

دیگر با مطالعه مطالب جدید در حوزه تخصصی خودشان و خارج از آن، دیدگاه‌هایشان را به چالش نمی‌کشند. توقف یادگیری ذهنیت ثابت را تقویت می‌کند. اگر فردی هستید که در برابر میل به یادگیری مقاومت می‌کنید، چون دیگر موظف به انجام این کار نیستید، باید حقیقت را بگویم ذهنیت‌ شما منفی است.

وقتی یادگیری مطالب جدید را متوقف می‌کنید، فرضیه‌ها و باور‌های غلطتان را به چالش نمی‌کشید. چند لحظه درنگ کنید و به تجربه‌ها و کاوش‌های اخیرتان فکر کنید. آخرین بار کی وقتتان را به یادگیری مطالب جدید اختصاص دادید؟ اگر پاسختان جالب نیست، نشانه‌ای است مبنی بر اینکه ذهنیتتان نیاز به تغییر قابل توجه دارد.


سید معصومه حسینی/کارشناس ارشد روان‌شناسی بالینی / طرحواره‌درمانگر

آخرین مطالب


مشاهده ی همه

معرفی محصول از سایت موفقیت


مشاهده ی همه

دیدگاهتان را بنویسید

footer background