menu button
سبد خرید شما
چرا باید گاهی ذهنیتمان را تغییر دهیم؟ (قسمت اول)
موفقیت  |  1404/08/20  | 
شادی ماندگار خلق کن !

چرا باید گاهی ذهنیتمان را تغییر دهیم؟ (قسمت اول)


بر ذهنیت خود مسلط شوید تا به اهدافتان برسید و شادی ماندگار خلق کنید.

«وقتی ذهنیت شما تغییر کند، همراه با آن شرایط بیرونی نیز تغییر می‌کند.»

خودتان را چطور می‌بینید؟

دیگران و دنیای پیرامونتان را چطور می‌بینید؟

نظام باورهای شما از چه تشکیل شده است؟

حتما باید به این پرسش‌ها پاسخ دهید. اگر با این نیت که بعدا به آن‌ها پاسخ بدهید یا اصلا پاسخ ندهید، از آن‌ها بگذرید، یکی از بدترین تصمیم‌های زندگی‌تان را گرفته‌اید.

***

ذهنیت چیست؟

صدها لغت‌نامه انگلیسی ذهنیت را تعریف کرده‌اند. با توجه به این تعریف‌ها می‌توانید درباره معنی ذهنیت به جمع‌بندی برسید. طبق تعریف لغت‌نامه کمبریج، ذهنیت «طرز تفکر فرد و نظرهایش» است.

تعریف این لغت‌نامه به شرح زیر است: «نگرش یا گرایش روانی ثابتی که از پیش واکنش‌های فرد به موقعیت‌ها و تفسیرهای او از آن‌ها را تعیین می‌کند.»

طبق تعریف مرسوم، ذهنیت طرز فکر فرد است. به عبارت دیگر، ذهنیت به ‌معنی روش تفکر یا استدلال فرد است.


این طرز فکر دیدگاهی را تشکیل می‌دهد که فرد با آن به زندگی و جهان پیرامونش نگاه می‌کند.

در هر صورت این تعریف قطعی یا عینی نیست؛ چراکه در واقع هر فرد تعریف خودش را از ذهنیت دارد. مکتب‌های فکری متفاوت تعریف‌های متفاوتی برای مفهوم «ذهنیت» دارند. از نظر برخی از این مکتب‌ها ذهنیت سبک فکری ویژه فرد است.


منظور از ذهنیت باور فرد است که جهت‌گیری او در مدیریت موقعیت‌ها را تعیین می‌کند. ذهنیت شما را به سمت رویکردی هدایت می‌کند که برای مدیریت برخی شرایط و پیداکردن بهترین راهکار برای آن‌ها اتخاذ می‌کنید. برای مثال وقتی در مدیریت تیم با مشکلی مواجه می‌شوید، ذهنیت شما تعیین می‌کند که چطور مسئله را تجزیه و تحلیل و بعد حل کنید.

ذهنیتتان به شما کمک می‌کند در این موقعیت‌های مدیریتی متوجه فرصت‌ها شوید. با این حال نوع ذهنیت شما شرایط را تعیین می‌کند. ذهنیت مناسب، برای مثال ذهنیت رشد به رهبری همدلانه، فراگیر و پویا منجر می‌شود. در مقابل ذهنیت ثابت احتمالا به استفاده از سازوکار تدافعی یا رهبری زورگویانه منجر می‌شود.

تحقیقات دکتر دوک نشان می‌دهد که برخی از دانشجویان بعد از ناکامی‌ها به‌راحتی به روال عادی برمی‌گشتند، درحالی‌که دانشجویان دیگر با کوچک‌ترین ناکامی‌ها خیلی سریع ناامید می‌شدند. این گروه از دانشجویان همواره با شکست‌های کوچک دلسرد می‌شدند.

این یافته‌ها دکتر دوک را ترغیب کرد که روی هزاران دانشجو مطالعه کند. تحقیقات او به ابداع عبارت‌های ذهنیت «ثابت» و «رشد» منجر شد. این دو عبارت باورهای زیربنایی متفاوتی را توصیف می‌کردند که افراد درباره توانایی‌ها، یادگیری و هوششان داشتند.


تغییر ذهنیت و باورها


ذهنیت چطور روی ما تاثیر می‌گذارد؟

ایده‌ای کلی درباره نحوه تاثیرگذاری ذهنیت روی فرد ارائه شده است. در هر صورت خوب است که سفری اکتشافی را شروع کنیم تا بفهمیم باورها و افکار چطور می‌توانند به زندگی ما شکل بدهند. در درجه اول باورها و افکار زیربنای ذهنیت شما را تشکیل می‌دهند. مجموع باورها و افکار شما نشان می‌دهند که شما فردی با ذهنیت ثابت یا ذهنیت رشد هستید. همه‌ چیز در نظام افکار و باورهای شما خلاصه می‌شود.

باورها فرضیه‌هایی هستند که ما آن‌ها را به‌ عنوان حقیقت پذیرفته‌ایم. باورهای پایه‌ای باورهای بنیادین، انعطاف‌ناپذیر، قطعی و تعمیم‌یافته‌ای هستند که افراد درباره خودشان، دیگران، جهان و آینده دارند. فردی که فکر می‌کند مسیر کارآفرینی ارزشمندتر از شغل عادی تمام‌وقت است، به کارآفرینی باور دارد. تجربه کودکی فرد یا هر تجربه منحصربه‌فردی به بیشتر باورهایش شکل می‌دهند.

نظام باورها مفهومی عجیب و هیجان‌انگیز است؛ چراکه درباره هر باوری که فرد اعتقاد راسخی به آن دارد، شواهدی وجود دارد که آن اعتقاد راسخ را تایید می‌کند. باورها به این دلیل عجیب هستند که گاهی اوقات حتی درباره خنده‌دارترینشان هم شواهدی وجود دارد که آن‌ها را تایید می‌کند. باورهای ما معمولا به این دلیل تقویت می‌شوند که تجربه‌های گذشته آن‌ها را تایید می‌کنند. در نتیجه فکر می‌کنیم این تجربه‌ها مبنای باورهایمان هستند.

اما عکس این مسئله هم وجود دارد؛ این باورهای ما هستند که تجربه‌هایمان را هدایت می‌کنند. هر وقت روی مسئله‌ای متمرکز می‌شویم، شروع به دیدن شواهدی در اطرافمان می‌کنیم که این تمرکز را تایید می‌کنند.

برای مثال اگر برای خرید خودروی رویاهایتان مشتاق باشید، این انتظار روی ذهنیت شما تاثیر می‌گذارد و بیشتر متوجه شمار آن نوع خودروها در مسیر می‌شوید. دلیل این مسئله این است که ذهنیت و باورهای شما یکدیگر را تقویت می‌کنند و در نتیجه ذهنتان روی آن خودرو متمرکز می‌شود و شما را خودآگاه یا ناخودآگاه به آن وابسته می‌کند.

درباره باورها نیز همین اتفاق می‌افتد. هرچه بیشتر فرض کنیم موضوعی درست است، تجربه‌هایمان بیشتر این ادعا را تایید می‌کنند. باورهای ما ‌چنان قدرتمند هستند که به واقعیت ما شکل می‌دهند. باورها عناصر سازنده اصلی ذهنیت ما هستند، باورها و ذهنیت ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند.


به ‌طور کلی دو نوع  باور وجود دارد که روی ذهنیت ما تاثیر می‌گذارد:

  • باورهای منطقی
  • باورهای غیرمنطقی.


باورهای منطقی

«اگر با افراد با مهربانی و عشق برخورد کنید، زندگی بعدا پاداش این کار را به شما می‌دهد.»

«باید برندی شخصی ایجاد کنید، زیرا در قرن بیست‌ویکم این کار یکی از بهترین روش‌ها برای رشد کسب‌وکار شماست.»


این دو جمله نمونه‌هایی از باور منطقی هستند. با این حال هرچند هیچ مدرک مشهودی برای اثبات جمله اول وجود ندارد، مجموع تجربه‌های زندگی از این باور پشتیبانی می‌کنند.

اما جمله دوم از آن باورهایی است که شاید بسیاری از افراد با آن موافق نباشند.

افرادی باور دوم را قبول دارند که تجربه‌های زندگی‌شان آن را تایید می‌کند.

باورهای منطقی باورهای توان‌بخش هم خوانده می‌شوند. این باورها مثبت و توانمندساز هستند.

باورهای غیرمنطقی


در مقابل باورهای غیرمنطقی محدودکننده هستند. نمونه‌هایی از این باورها را در ادامه می‌خوانید:


«زندگی خوبی را که دوستانم در فضای مجازی به اشتراک می‌گذارند، تجربه نمی‌کنم. زندگی من بسیار نابسامان است.»

«اگر با فردی وارد رابطه صمیمانه شوم زندگی‌ام پرتنش می‌شود.»


این باورها صرفا عقایدی اشتباه هستند که می‌توانند آثاری منفی داشته باشند.

نکته ناراحت‌کننده درباره این‌گونه باورهای غیرمنطقی این است که تجربه‌های زندگی نیز تاییدشان می‌کنند. برای مثال وقتی مشکلات مالی داریم، اتفاق‌هایی برایمان می‌افتد که باورهای منفی‌ ما را بیشتر تقویت می‌کند. هرچه بیشتر باور کنیم که نمی‌توانیم چیزی به دنیا ارائه یا اضافه کنیم، بیشتر می‌بینیم افراد از ما دوری می‌کنند یا نظرمان را نادیده می‌گیرند. وقتی باور کنیم زندگی‌مان ملال‌آور است، علاقه‌‌مان را به بسیاری از امور از دست می‌دهیم و فقط می‌نشینیم و پشت سر هم فیلم و سریال می‌بینیم. در نتیجه همواره باید به منطق باورهایتان توجه کنید.


تغییر ذهنیت و باورها


باورهای ما از چند منبع سرچشمه می‌گیرند 


موارد زیر برخی از این منابع هستند:


شواهد:

شواهد قدرتمندترین منبع باورها هستند. شواهد شامل اتفاق‌ها و تجربه‌هایی در زندگی می‌شوند که سوگیری‌ها و فرضیه‌های ما را تایید می‌کنند. ذهن منطقی باورها را بر مبنای شواهدی می‌سازد که نشان‌دهنده رابطه علت و معلولی هستند.


رسوم:

رسوم خانواده و جامعه نیز در قوت و ضعف باورها نقش دارند.


قدرت:

بیشتر باورهای ما از تجربه‌های کودکی‌مان نشئت می‌گیرند. منبع اصلی دیدگاه‌های کودک، والدین هستند. در کودکی از هرچه والدینمان بگویند پیروی می‌کنیم، اما هرچه بالغ‌تر می‌شویم، افراد دیگر نیز به مرجعی برای باورهای ما تبدیل می‌شوند. این افراد ممکن است رهبران مذهبی، معلمان یا سلبریتی‌ها باشند. معمولا بیشتر باورهای فرد از الگو قراردادن باورهای این‌گونه افراد نشئت می‌گیرد.


رابطه:

سخن مشهور «شما میانگین پنج نفری هستید که بیشترین زمان را با آن‌ها سپری می‌کنید»، در این‌باره مصداق دارد. گروهی که با آن‌ها رابطه دارید، مبنای بیشتر باورهای شما هستند.


ارتباط باورها و ارزش‌ها

ارزش‌های شخصی برخلاف باورها «اهداف کلی مطلوبی هستند که برای انجام کارها به افراد انگیزه می‌دهند و در زندگی‌شان نقش اصول راهنما را دارند». با این حال این دو مفهوم، باورها و ارزش‌ها، با هم رابطه دارند؛ چراکه در کنار هم تعیین می‌کنند فرد چه نوع ذهنیتی خواهد داشت. به ‌طور کلی ارزش‌های شخصی مسائلی هستند که بیش از همه برای افراد اهمیت دارند.

ارزش‌های شما نمودی از اموری هستند که آن‌ها را ضروری و حیاتی می‌دانید. ارزش‌های شما از نظام باورهایتان ناشی می‌شوند. افراد معمولا این دو مفهوم را با یکدیگر اشتباه می‌گیرند، اما باید تفاوت‌های آن‌ها را بدانید؛ چراکه در به ثمر رسیدن تلاش‌هایتان برای تغییر موثر ذهنیت شما سرنوشت‌ساز هستند. درحالی‌که باورها، فرضیه‌هایی درباره جهان هستند، ارزش‌ها آن مسائلی هستند که اعتبار زیادی به آن‌ها می‌دهید و در جایگاه برجسته‌ای آن‌ها را گرامی می‌دارید. ارزش‌های شما ممکن است شامل مفاهیمی مثل برابری، وفاداری، ایمان، پشتکار، صداقت، تحصیلات و... باشند.


سیده معصومه حسینی /کارشناس ارشد روان‌شناسی بالینی / طرحواره‌درمانگر

آخرین مطالب


مشاهده ی همه

معرفی محصول از سایت موفقیت


مشاهده ی همه

دیدگاهتان را بنویسید

footer background