menu button
سبد خرید شما
نگاه جامعه به زنان بعد از جدایی و طلاق
موفقیت  |  1404/07/06  | 

من جدا شدم حالا چه هستم یک نیمه یا هویتی پنهان؟

نگاه جامعه به زنان بعد از جدایی و طلاق

اولش جدا بودیم. هر دو در دو مسیر جدا. بعد کنار هم آمدیم دوش به دوش هم. همسر هم‌، همسنگ هم. بعد یکی شدیم. یک به اضافه یک مساوی بود با یک. آمدند وصل شدند، رفتند و برگشتند فصل شدند، اما ما هنوز یک بودیم، یک ماندیم. باز آمدند جدا جدا و در جهت مخالف ما رفتند. ما ماندیم هاج و واج که چه شد؟ وقتی به خود آمدیم دیگر یکی نبودیم از هم کناره گرفته بودیم و وقتی سر جایمان برگشتیم از هم جدا بودیم اما نفهمیدیم چرا؟ رفتیم در حالی که صفر بودیم. دیگر دلمان نمی‌خواست با کسی جمع شویم؛ دیگر دلمان نمی‌خواست کنار دیگری باشیم. غمگین به پوچی رسیدیم که یک آن خود را مقابل پیری دیديم. او گفت صفر هم عددی است برای خودش. می‌تواند نقطه تولد دوباره‌ات باشد. اگر بخواهی عددی بهتر باشی مهم نیست قبلا چه بودی سعی کن الان راهی را بروی و آن اشتباهات را تکرار نکنی تا کنار هر عدد دیگری یک باشی و یک بمانی و سقوط نکنی. به خود بِرِس، به هویت خود، این تو را نجات می‌دهد. وقتی رفت خودم ماندم و هیچ بودنم. ایستادم و تصمیم گرفتم این بار بدانم یک بودن چگونه است؟ بعد یک باشم و حالا یک هستم. همه جا، کنار همه کس، در همه حال و این را شاید مدیون آن جدایی بودم حالا تا ابد وصلم.


همیشه وصل بودن شیرین است، همیشه دیدن ماشین عروس، لباس عروس و خبر عروسی لبخند به لب می‌آورد، همیشه بچه‌ها بیشتر از همه خوشحال می‌شوند، همیشه حتی دیدن این وصلت‌ها در طبیعت زیباست. دو درخت کنار هم همیشه زیباتر از یک درخت تنها هستند. همیشه دو حیوان نر برای راز بقای خود بر سر جفت با هم می‌جنگند. جهان بر اساس قانون تضاد و ترکیب دو چیز متضاد شکل گرفته. سیاه و سفید؛ غم و شادی؛ پس زوج شدن همیشه در تمام کاینات زیبا و مقدس است و پیوند همیشه بوده و هست، اما جدایی هم بوده.

وقتی بچه‌ها بزرگ می‌شوند جدا می‌شوند. در خزان برگ‌ها از روی شاخه‌ها می‌افتند. رودها از دریا جدا می‌شوند. پس فصل هم جزیی از طبیعت است حتی اگر تلخ و زجرآور، اما بوده و هست. حتی گاه مرگ جدایی می‌اندازد سفر، جنگ و... فصل‌ها یعنی جداسازی منظم طبیعت براساس نظمی شگفت‌انگیز. در بهار وصل شدن هست و در پاییز فصل شدن.

هیچ‌کس فصل شدن بین دو انسان را تایید نمی‌کند اما چه خوشایند چه ناخوشایند گاه چاره‌ای نیست و حتی گاه نجات‌بخش زندگی است، پس این‌جا هم می‌تواند درست دیده شود نه فقط از زاویه بد و منفورش. بیاییم هر دو بُعدش را درست ببینیم. زنانی که مجبور به طلاق می‌شوند یا بیوه شده یا اصلا ازدواج نمي‌كنند، فصل جدیدی از زندگی را پشت سر گذاشته‌اند و وارد فصل دیگری شده‌اند. باید که با تولد همراهش کنند، با تغییر ساختار شخصیتی، با تزکیه خود و با شفاف شدن خودشناسی تا بتوانيم تمام نقطه‌ضعف‌ها را پر کنيم.

گاه نگاه غلط جامعه به این زنان تنها، زندگی و عرصه را بر آنان تنگ می‌کند اما برای مردان اين‌گونه نيست! گویی مردان راحت‌تر با این قضیه کنار می‌آیند و خیلی زود می‌توانند تجدید فراش کنند اما برای زنان قبح دارد چرا؟ در این مورد دین و شریعت بین زن و مرد و حقوقش فرقی قایل نشده اما خودخواهی و سودجویی‌ها و گاه تنبلی و رخوت زنان باعث این تبعیض شده است. پس این کج‌فکری در ذهن ماست نه در طبیعت و قاموس خدا.

خدا هم گاه راه نجات را جدایی می‌داند وگرنه راهش را در طبیعت نمی‌گذاشت. حالا ما انسان‌ها چطور می‌توانیم به چنین زنانی کج نگاه کنیم و مرتکب گناه شویم. این زنان لايق مهرند و فهمیده شدن، نه طرد شدن و ترحم. باغبانی را تصور کنید که یکی از گل‌هایش ساز ناجور بزند و از دیگران جدا شود، باز هم مهرش بی‌وقفه نثارش می‌شود تا راه درست را پیدا کند. چنین زنانی همین باغبانی هستند که گلی را ناجور در زندگی قبلی خود پرورانده و باید دوباره یاد بگیرند که درست‌تر و زیباتر باغبانی کنند.

مگر نه این‌که ما هم گاه در زندگی دچار اشتباه می‌شویم آيا دیگر خود را نمی‌بخشیم؟ اگر نبخشیم نمی‌توانیم به زندگی ادامه دهیم، اما باید علت شکستمان را بررسی کنیم، باید علت انتخاب غلطمان را کشف کنیم تا دوباره از آن ناحیه دچار شکست نشویم. اما جامعه در برخورد با این مورد گاهي روی حق پا می‌گذارد و دچار قضاوت‌های کورکورانه و یکسویه و عجولانه می‌شود.




مجله موفقیت طلاق را پیشنهاد نمی‌کند که اگر گلی خراب می‌شود تا آن‌جایی که ممکن است باغبانش سعی می‌کند نجاتش دهد، اما وقتی زمان مرگش رسیده باید بمیرد. یک رابطه غلط هم شبیه همین گل است. تمام ادیان، پیامبران، بزرگان، فرهیختگان، مشاوران و معلمان ما همیشه از وصل شدن به خدا، به مهر، به عشق و به خویشتن خویش گفته‌اند و سروده‌اند، اما این هم بخشی از آن زندگی است، درست مثل گلی که خار دارد.

تا آن‌جا که ممکن است هر انسانی به خاطر خودش، به خاطر قداست رابطه باید که در جهت نجات برآید حتی با پا گذاشتن روی منیت، غرور و نگاه مردم و اگر در نهایت جز جدایی هیچ راهی نماند، باید محترمانه جدا شد. بايد كه جدایی بذری برای روشنایی و تولد دوباره شود، تنها در این صورت جدایی موجب رشد خواهد شد. مجله موفقیت مثل همیشه جنبه‌های مثبت زندگی را پیش روی شما باز می‌کند و باید که تا نهایت برای حفظ ریشه‌های ارتباط به‌خصوص ارتباط‌های انسانی قدم برداشت چون این‌طوری دیگر چیزی به خودمان بدهکار نیستیم.

اما چرا مي‌گوييم زنان تنها؟ پس مردان کجا هستند؟ مگر مردان گاه در غیبت همیشگی همسرشان هم مادر نیستند و هم پدر؟ چرا بیشتر زنان تنها و به‌خصوص مطلقه موضوع روز هستند؟ پاسخش ساده است مثل همیشه به خاطر حساس‌تر بودن و اهميت نقش و حضور زن در خانه و خانواده و جامعه.

بزرگی می‌گوید دنیا وقتی به صلح می‌رسد که همه نگاه‌ها و جهان زنانه شود. یعنی پر از مهر و آشتی، بدون چشمداشت. تنها یک مادر می‌تواند تمام بچه‌های دنیا را فرزند خود بداند و تنها یک زن می‌تواند نوازش و احساسات لطیف خود را دریغ یا ارزانی دارد. چون مرد را هم زن به دنیا می‌آورد، پس این زن است که می‌تواند با پی بردن به تمام توانایی‌ها و قدرت‌های خود معجزه کند همان قدرتی که خداوند به زن داده، نه مرد.

جامعه‌ای که زنان اندیشمند و قدرتمند و مادران خردمند دارد یقینا جامعه‌ای سالم است و عاری از آلودگی. حال وضع جامعه خود را ببینیم. نگاهی به صفحه حوادث و دادسراها نشان از ناامیدی مادران و زنان آینده ما دارد. مگر من و شما بخواهیم برای نجات فرهنگ و جامعه و فرزندان و مردان کاری کنیم. نگاهمان را بسازیم. تسلیم ضعف‌ها نشویم و سطحی نباشیم. باز گره مشكل در دل خانواده و به دست والدین باز می‌شود اما با فرهنگ‌سازی که باید در جامعه صورت بگيرد.

جدایی‌ها همیشه تلخ نیستند گاه حکمتشان بیداری من و شماست، پس قضاوت نکنیم و تسلیم نشويم. بیاییم حکمت آموزیم چه در وصل، چه در فصل.


 نویسنده : منیژه پدرامی

آخرین مطالب


مشاهده ی همه

معرفی محصول از سایت موفقیت


مشاهده ی همه

دیدگاهتان را بنویسید

footer background