
چالشهای روانی یک مهاجر
بشر، از ابتدای تاریخ همواره در حال حرکت و هجرت بوده است. دلایلی چون تغییرات آبوهوایی، فرار از خشونت و جنگ، جستوجوی منابع غذایی و مکانی بهتر برای زندگی... آدمی را به هجرت واداشته است. امروزه انسانهای بیشتری نسبت به دورههای پیشین، در مکانی غیر از وطن خود زندگی میکنند و یکی از عمدهترین چالشها و مشکلات قرن بیست ویکم، بیشک حرکتها و جریانهای مهاجران و تأثیراتی است که هم بر روی مهاجران و هم بر جوامع میزبان آنها میگذارد. طبق آمار سازمان ملل، تعداد کل مهاجران در سال ۲۰۲۰ حدود 281 میلیون نفر تخمین زده شده که 6/3 درصد جمعیت جهان را تشکیل میدهد. بر اساس آمار سازمان ملل تا پایان سال 2024 تعداد مهاجران اجباری و پناهندگان ناشی از جنگ به حدود 120 میلیون نفر خواهد رسید.
فرد مهاجر صرفنظر از هدف، تصمیم دشواری را در زندگی خود میگیرد. بسیاری از اوقات اسکان در کشوری دیگر و سازگاری با جامعهای متفاوت، فرایندی چالشبرانگیز است. چنین تغییری مسلما همراه با تأثیرات روانشناختی متعددی خواهد بود. جدایی از محیط آشنا، بستگان و دوستان، بهدنبال خود غم و اندوه و احساساتی مبهم نسبت به آیندهای نامطمئن را در پی دارد.
در رابطه با مهاجرت، سوالات اساسی از دیدگاه روانشناسی اجتماعی این است:
- مهاجران چگونه میتوانند باوجود تفاوتهای فرهنگی در جامعهای دیگر زندگی کنند؟
- چگونه میتوان از آسیبهای روانی ناشی از مهاجرت کاست؟
- اثرات روانی، اجتماعی و فرهنگی در مهاجرت داوطلبانه و مهاجرت اجباری کداماند؟
فرهنگپذیری (Acculturation)
فرهنگپذیری فرایندی اجتماعی و روانشناختی است که ریشهی آن تعادل و توازن در فرهنگهاست. فرهنگپذیری یعنی مهاجر میتواند خود را با محیط فرهنگی جدید سازگار کند. نظریهی فرهنگپذیری میگوید که هر چه مهاجران بیشتر سعی کنند با هنجارهای فرهنگی کشور میزبان مانند سنتها، قواعد و زبان سازگار شوند، از سلامت روانی بهتری برخوردار خواهند شد.
پارادوکس مهاجرت
محققان پدیدهی جدیدی را در فرایند مهاجرت تشخیص دادهاند که آن را «پارادوکس مهاجرت» مینامند. پارادوکس مهاجرت پدیدهای است که بیشتر در کشورهای ثروتمند میزبان مهاجران مشاهده میشود. مهاجران تازهوارد علیرغم مشکلاتی که با آن مواجهاند اعم از مسائل مالی، تحصیلی و اجتماعی، در مقایسه با افراد بومی و مهاجرانی که از سالها پیش به آن کشور مهاجرت کردهاند، در زمینههای سلامتی، آموزشی و ارتباطی عملکرد بهتری را از خود نشان میدهند. پارادوکس مهاجرت حتی کلیشههای مرتبط با وضعیت اجتماعی - تحصیلی کودکان مهاجر را نیز به چالش کشیده است، زیرا این کودکان باوجود موانع برشمرده، عملکرد بسیار خوبی را در مدرسه از خود نشان میدهند.
عوامل مهم در سلامت روانی مهاجران
زمینهی خانوادگی
تحقیقات نشان داده که انسجام خانوادگی یک عامل حیاتی مهمی در سازگاری و تطابق مهاجران است و اختلافات خانوادگی میتواند در ایجاد انواع مشکلات روانی در مهاجران موثر باشد. اما خانواده لزوما نمیتواند نقش بازدارندهای در گرایش مهاجران به بیماریهای روانی مانند اضطراب، افسردگی یا سوءمصرف مواد مخدر داشته باشد.
محل زندگی و همسایگان
محل زندگی و همسایگان در شکلگیری رفتارهای سالم و در نتیجه بیماریهای روانی عامل مهمی است. اعضای گروههای قومی میتوانند در برابر مشکلات از یکدیگر حمایت کنند. تحقیقات بیانگر این نکته است که مهاجرانی که شبکهی اجتماعی بزرگتری را تشکیل میدهند، قادرند پذیرش، احترام و روابط بینفردی را با یکدیگر مبادله کرده و تا حد زیادی تاثیر عوامل منفی استرسزا را کاهش دهند. از سوی دیگر، مهاجرانی که بهصورت موقت در کمپها اسکان داده میشوند، بهخصوص کودکان و زنان به دلیل عدم دسترسی به فضای خصوصی، در معرض انواع خشونتها هستند.
حمایت اجتماعی و اقلیتها
در برخی جوامع، مهاجران شبکههای خانوادگی و اجتماعی را تشکیل میدهند تا به کمک آنها از یکدیگر حمایت کرده و تأثیر عوامل فشارزای بیرونی را کمتر کنند. هر چه میزان این حمایتها بیشتر باشد، ریسک ابتلا به بیماریها و سوءمصرف مواد کمتر میشود. حمایتهای اجتماعی بیشتر در لایههای سنتی دیده میشود و در لایههای غیرسنتی کمتر قابلدسترس است.
توانایی کاربرد زبان
توانایی محدود در کاربرد زبان کشور میزبان بر روی روابط اجتماعی مهاجران تاثیر منفی دارد. عدم توانایی در مکالمه و نیاز به مترجم یکی از موانع اصلی در دسترسی به خدمات اجتماعی، برقراری ارتباط با دیگران و استفاده از خدمات بهداشتی است. تحقیقات نشان میدهد که ترس از درکنشدن، انزوای اجتماعی، احساس عدم امنیت و عدم دسترسی به اطلاعات از پیامدهای عدم توانایی در صحبتکردن به زبان کشور میزبان است؛ بنابراین مشکل زبان فقط یک چالش ارتباطی نیست، بلکه بر جنبههای هیجانی و خود ابرازی مهاجر تاثیر گذاشته و یکی از موانع اصلی در دسترسی به خدمات بهداشتی و سلامتی است.
تبعیض و استرس فرهنگپذیری
مهاجران معمولا در کشور میزبان تجربهی تبعیض از سوی کارفرماها را در محیطهای کاری بهصورت بالقوه دارند. این مسئله یکی از موارد استرسزا است که پیامدهای متعدد روانی را در پی دارد.
انعطافپذیری و مکانیسمهای سازگاری
مطالعات نشان داده است که مهاجران علیرغم مواجهه با مشکلات بسیار، در موقعیتهای جدید انعطاف و سازگاری بسیار زیادی از خود نشان میدهند. انعطافپذیری و سازگاری یعنی استفاده از قدرت فردی، در صورت لزوم درخواست کمک از دیگران، مشارکت در فعالیتهای جمعی و فرهنگی، یادگیری زبان، جستوجوی کار مناسب، یادگیری مهارتهای جدید، تطابق و سازگاری با عادتهای نو و... روشهای ذکر شده میتواند در سازگاری و تطابق بیشتر مهاجران کارآمد باشد و در مدیریت مشکلات هیجانی و روانیشان به آنها کمک کند. درصورتیکه آنها بتوانند مکانیسمهای سازگاری و تطابق را در زندگی فردی نهادینه کنند و نسبت به پدیدههای جدید منعطف باشند، قادر خواهند بود که زندگی رضایتمندانهای را پایهریزی کنند.
مهاجرت اجباری و تروما
مهاجرت به دلایل جنگ، خشونت و بلایای طبیعی دارای ریسک بالای ابتلا به PTSD (اختلال استرس پس از حادثه) و دیگر اختلالات مرتبط با تروما است که موجب میشود بر توانایی تطابق و سازگاری روانی و زندگی خانوادگی مهاجران آسیب وارد شده و تلفیق با جامعهی میزبان برای آنها دشوار شود.
بسیاری از این مهاجران، به دلیل تجارب دشواری که با آن مواجه بودهاند، حتی در کشور خود نیز شاهد رنج، درد و خشونت بودهاند و سفر مهاجرتشان نیز همراه با خطر و تهدید بوده است. آنها حتی پس از اسکان در کمپهای موقت، به دلیل فضای خاص حاکم سطح بالایی از استرس را تجربه میکنند.
این مهاجران پس از رسیدن به کشور میزبان، باید با مشکلاتی مانند بیکاری، تبعیض، یادگیری زبان، تلفیق در جامعه جدید و... روبهرو شوند که منجر به ایجاد مشکلات روانشناختی، اضطراب و افسردگی... در آنها میشود.
کودکان مهاجر و تروما
کودکان پناهجویی که به علت جنگ، خشونت یا بلایای طبیعی مجبور به مهاجرت میشوند، در معرض ریسک بالا برای ابتلا به اختلالات شناختی، هیجانی و آسیبهای رشد دائمی هستند. درصورتیکه والدین آنها نیز ترومادیده باشند، مسلما این ریسک در کودکان هم افزایش مییابد، زیرا والدینشان قادر نیستند مسئولیت پدر و مادری خود را درست ایفا کرده و محیطی امن را برایشان فراهم کنند. در کمپهای پناهجویان، روابط خانوادگی آسیبپذیر است و فضای خصوصی اندکی وجود دارد یا اصلا نیست؛ به همین دلیل زنان و کودکان تا حد زیادی در معرض انواع خشونتها و سوءرفتارها قرار میگیرند.
والدین پناهجو نیازمند کمک هستند تا قدرت و توان خود را بازیابند. این کمک باید از نظر فرهنگی در کشور میزبان معنادار باشد، زیرا مواجهه با دیدگاههای خارجی برای آنها غیرقابلقبول است. زندگی خانوادگی و نقش والدینی آنها اغلب در این جابهجایی دچار شوک فرهنگی میشود. پاسخ متقابل به این شوک فرهنگی بهصورت افسردگی، احساس ناتوانی، غفلت از کودک و نشانههای PTSD است که بهصورت خشونتهای خانگی بروز میکند.
آنچه مسلم است دسترسی به خدمات بهداشتی و سلامت روان برای مهاجران پناهنده محدود میشود، زیرا با مشکلات زبان همراه است. یکی از راهحلهای ارائهشده توسط سازمانهای مرتبط، برنامههای آنلاین به زبان مخاطب است که مستقل از زمان و مکان بوده و از نظر مالی نیز بهصرفه است.
صندوق حمایت از پناهندگان سازمان ملل و یونیسف پروتکلهای آموزشی خاصی را آماده و تنظیم کردهاند که با شروع اسکان موقت پناهجویان، آموزش و حمایت از آنها را طبق این پروتکلها آغاز میکنند. هدف از این آموزشها به والدین این است که بتوانند علیرغم مشکلات فردی، آسیبهای کودکان خود را مدیریت کنند، زیرا با وجود مشکلات مهاجرت و پناهندگی، هیچکس مهمتر و بهتر از والدین در زندگی کودک وجود ندارد.
تفکر مهاجر محور
محققان حوزهی مهاجرت، اصطلاح مهاجر محور را به صورتهای گوناگونی تعریف میکنند. این اصطلاح به مهاجرانی اطلاق میشود که در محیط جدید تلاشگر، مصمم و خوشفکر هستند، ولی فقط برای زندگی تلاش میکنند نه برای شکوفایی.
پیوستن به جامعه
مهاجری که خودش نسبت به خود دیدگاهی خارجی داشته باشد، ناخودآگاه مانع پیوستن خود به جامعهی میزبان و یکپارچگیاش با آنها میشود. این مسئله در ارتباطات اجتماعی، فرصتهای شغلی و سلامت و بهداشت جسمانی و روانی فرد هم تأثیر میگذارد.
رکود و ایستایی
تمرکز محض بر زندهماندن، منجر به ذهنیتی ایستا در مهاجر میشود. درحالیکه مهاجر برای شکوفایی و رسیدن به رشد فردی و تخصصی باید به مسئلهای بیش از آسایش فردی فکر کند. بسیاری از مهاجران بهمحض رسیدن به کشور مبداء فقط به حقوق دریافتی دولتی بسنده کرده و در روزمرگی غرق میشوند. همین مسئله باعث ایجاد انواع بیماریها و حس خمودگی در آنها خواهد شد.
تبعیض بالقوه
تفکر مهاجر محور بسیاری از اوقات توسط کارفرماها با وضعیت شغلی نامناسب و در محیطهای کاری دشوار با انواع تبعیضهای شغلی نسبت به مهاجران، در آنها تقویت و به فرد مهاجر تحمیل میشود.
هویت فرهنگی
اگر مهاجر بهصورت مداوم با تفکر مهاجر محور تعیین هویت شود، از هویت فرهنگی خود دور میشود. به همین دلیل، مهاجران ضمن حفظ هویت فرهنگی خود باید سعی کنند انعطاف و پیوستگی خود را نسبت به نشانههای فرهنگی کشور میزبان حفظ کرده و پذیرای آن باشند.
تغییرپذیری
مهاجر بهجای اینکه تغییر را تهدید فرض کند، باید آن را فرصتی برای رشد و یادگیری دانسته و سازگاری و تطابق با موقعیت و محیط جدید را بخشی از سفر زندگی بداند.
هدفگذاری
مهاجر بهجای تمرکز بر روی روزمرگیها باید بر اهداف روشن و آیندهنگرانه تمرکز کند. این اهداف میتواند شامل یافتن شغل، برقراری ارتباط، یادگیری مهارتها و خودمراقبتی باشد که در مهاجر انگیزههای روشن را ترسیم کند.
یادگیری مداوم
یادگیری کلید رشد فردی و تخصصی است؛ هم آموزش رسمی و هم غیررسمی. مهاجر میتواند از فرصتهای یادگیری که در کشور میزبان وجود دارد به نحو مطلوب بهرهمند شده و مهارتهای خود را گسترش دهد و از حالت مهاجر محور خارج شود.
سخن آخر
گرچه مهاجرت فرایندی چالشبرانگیز و دربرگیرندهی مفهوم وسیعی از رنج است، اما به معنی مقاومت نسبت به رشد و تغییر نیست، زیرا مهاجران از نظر عوامل متعددی مانند تابآوری، قدرت سازگاری و تطابق با یکدیگر متفاوتاند. آدمی میتواند در طی مهاجرت مهارتهای جدید سازگاری را شکلی نو بخشیده و تجربهها و هنجارهای زندگی در جامعه جدید را غنا ببخشد.
این بدین معنی نیست که هویت فردیاش تغییر کند، بلکه بدین معنی است که پس از تجربهی مهاجرت میتواند بین فردی که قبلا بوده و فردی که هجرت کرده تعادل برقرار کند و هویتی چندفرهنگی و چندملیتی ایجاد کند. درصورتیکه مهاجر بتواند مکانیسمهای سازگاری و تطابق را در وجود خود بپروراند و نسبت به پدیدههای جدید انعطافپذیر باشد، قادر خواهد بود که از زندگی رضایتمندانه در محیطی نو بهرهمند شود.
در پایان نباید فراموش کرد که امروزه اصل مهم در زندگی آدمیان درک تفاوتهای فردی و فرهنگی است.