menu button
سبد خرید شما
کار عاطفی چیست و چرا اهمیت دارد؟
موفقیت  |  1404/04/08  | 

کار عاطفی چیست و چرا اهمیت دارد؟


در یک کتاب که به تازگی منتشر شده خواندم که بی‌ارزش‌کردن کار عاطفی که به‌طور نامتناسبی توسط زنان و سایر گروه‌های محروم شکل می‌گیرد باعث تداوم تبعیض و نابرابری می‌شود.

پیشخدمت لبخند می‌زند و مشتری عصبانی را که از غذایش راضی نیست آرام می‌کند. زمانی که پدر نمی‌تواند با فرزند نوپای خود کنار بیاید، مادر به آرامی کودک را که غیظ کرده است نوازش می‌کند و از خانه بیرون می‌برد. زنی با پدرشوهر بیمار خود در بیمارستان ملاقات می‌کند، زیرا شریک زندگی او نمی‌تواند بدون اوقات تلخی به آنجا برود و ...


هر کدام از این‌ها نمونه‌ای از «کار عاطفی» یا در اولویت قرار‌دادن احساسات و خواسته‌های دیگران بر احساسات و خواسته‌های خود ما هستند. این نوع کارها مهم و ضروری‌اند، اما همان‌طور که «رز هکمن»، روزنامه‌نگار، در کتاب جدیدش آورده، چنین کارهای احساسی، اغلب نامرئی هستند و به چشم نمی‌آیند.

هکمن می‌گوید: «این اصطلاح اولین بار توسط «آرلی هوشچیلد»، جامعه‌شناس، در کتاب «قلب مدیریت‌شده» در سال 1983 ابداع شد. در ابتدا هم از اصطلاح «کار عاطفی» برای توصیف شکل خاصی از کار مورد‌انتظار از کارگران در بخش صنعت خدمات استفاده شد.»

در دهه‌های پس از آن، این اصطلاح گسترش یافت و در سال 2015، کار عاطفی قدم به حیطه‌ی وسیعی گذاشت و همه‌ی کارهای احساسی‌ای را که در خانه و جوامع بشری اتفاق می‌افتد در برگرفت. هکمن می‌گوید: «از نظر من جدا‌کردن این دو بی‌معنی است. اگر چیزی باشد، به کلیت لطمه می زند.»


هکمن کار عاطفی را «فرم ویرایش‌شده‌ی کار احساسی می‌داند که کسی انجام می‌دهد تا بر احساسات شخص دیگری تأثیر بگذارد». این اتفاق در محیط‌های رسمی و غیررسمی رخ می‌دهد، اما اغلب «بر دوش زنان» یا دیگر گروه‌های ضعیف و محروم جامعه قرار دارد. وی در ادامه اضافه می‌کند که حتی اگر دیگران متوجه این نوع کار هم بشوند باز هم بدون پاداش و دستمزد باقی می‌ماند و چنانچه به نادیده‌گرفتن و بی‌ارزش‌شمردن آن ادامه دهیم، تبعیض و نابرابری را تشدید خواهیم کرد.

در‌حالی‌که تعیین کمیت کار عاطفی دشوار است، اقتصاددانان فمینیست از تحقیقات زمان‌بری برای ردیابی اوقات فراغت استفاده می‌کنند. در سال 2018، مردان به طور متوسط 49 دقیقه بیشتر از زنان در روز اوقات فراغت داشتند. در حال حاضر اوقات فراغت برای مردان افزایش و برای زنان کاهش یافته است. مطالعات همچنین نشان می‌دهد که عمدتا بانوان فعالیت‌های خانگی را برنامه‌ریزی می‌کنند و همچنین «کارهای ذهنی» مانند تهیه‌ی فهرست‌ مواد غذایی و یادآوری به شریک زندگی‌ برای تعویض روغن اتومبیل و ... هم بر عهده‌ی بانوان است.

اگرچه هیچ‌یک از این وظایف صرفا احساسی نیستند، ولی همه‌ی آن‌ها می‌توانند شامل ارجح قرا‌ردادن احساسات و نیازهای دیگران بر احساسات و نیازهای خود باشند. البته انجام این کار برای ادامه‌ی اغلب شراکت‌ها ضروری است، ولی طبق مستندات موجود در کتاب هکمن و شواهد تجربی و سنتی، عمدتا زنان بسیار بیشتر از مردان این کار را انجام می‌دهند.



در ادامه، من، «هوپ ریس»، نویسنده‌ی مقاله، با هکمن، روزنامه‌نگار بریتانیایی مستقر در دیترویت که برای گاردین مقاله می‌نویسد در مورد اینکه چرا پاداش کار عاطفی به‌راحتی نادیده گرفته می‌شود و چگونه بی‌ارزش‌‌کردن آن به مردان آسیب زده و چطور در میان این همه موضوع، به یک سیستم مردسالار گره‌خورده است، صحبت کردم. در ادامه چکیده‌ی گفت‌وگویمان را برای وضوح و شفافیت مطلب بخوانید:


هوپ ریس: کار احساسی چگونه به اقتصاد کمک می‌کند؟

رز هکمن: در طول چندین دهه، اقتصاددانان فمینیست در مورد دو نوع کار فکر می‌کرده‌اند: کار تولیدی، مشتمل بر کارهایی که کالاها و خدمات تولید می‌کنند و کار مولد یا کاری که موجب تولید مجدد جمعیت می‌شود و کارهایی همچون آموزش، مراقبت‌های بهداشتی، کارهای خانگی و... را در بر می‌گیرد. اما واقعیت این است که اساسا سقفی بالای سر و یا غذایی برای خوردن، تنها نیاز انسان نیست؛ بلکه انسان به تجربه‌ی عشق، ارتباطات، جامعه و تعلق‌خاطر نیاز دارد. همه‌ی انسان‌ها، صرف نظر از جنسیت، روابط و وابستگی‌هایی دارند و همه‌ی ما برای زنده ماندن به روابط با انسان‌های دیگر نیازمندیم.

بنابراین وقتی می‌گویم کارعاطفی کارساز نهایی در هر شغل و حرفه‌ای است، منظورم این است که انسان‌ها حتی برای اینکه کارگر شوند، باید مقدار زیادی بار عاطفی دریافت کرده باشند و همان‌طور‌که آن‌ها به سر کار می‌روند، ما فرض را بر این می‌گذاریم که وقتی از سر کار به خانه می‌آیند بار عاطفی زیادی دریافت خواهند کرد؛ یعنی ما فرض می‌کنیم که افرادی وجود خواهند داشت که به نیازهای آن‌ها، چه از لحاظ خورد و خوراک و خوابیدن و چه به لحاظ نیازهای ذهنی و عاطفی رسیدگی می‌کنند.


هوپ ریس: در چند دهه‌ی گذشته، پیشرفت‌های زیادی در زمینه‌ی جنسیت صورت گرفته است و زنان به طور انبوه وارد بازار کار شده‌اند و بسیاری از آن‌ها از نظر مالی مستقل هستند. حال، کار عاطفی با چه تعریف و جایگاهی متناسب است؟

رز هکمن: امروزه زنان بیش از نیمی از نیروی کار تحصیل‌کرده‌ی آمریکا را تشکیل می‌دهند. اگر به مشاغل در اقتصاد رسمی نگاه کنید، به عنوان مثال، در بخش خدمات یا بهداشت و درمان، کار احساسی نقشی اساسی در این مشاغل دارد. در واقع، به واسطه‌ی کار عاطفی است که تجربیات خود را به افراد دیگر ارائه می‌کنیم و مدام در حال ویرایش احساسات خود به منظور تأثیرگذاری بر احساسات دیگران هستیم. این نوع مشاغل عمدتا توسط زنان انجام می‌شود.

 به عنوان مثال، بانوان 78 درصد از خدمتگزاران در صنعت بهداشت و درمان و همچنین، مددکارهای اجتماعی را تشکیل می‌دهند. اگر فقط به خدمات مهد‌کودک‌ها نگاه کنید، 95 درصد خدمتگزاران در این اماکن زن هستند. به‌علاوه، 90 درصد خدمتگزاران خانگی نیز زن هستند. در حرفه‌های رستوران‌داری و بار، بانوان اکثریت نیروی کار را تشکیل می‌دهند و مخصوصا در بخش‌هایی گمارده می‌شوند که به محض ورود، مشتری با آن‌ها روبه‌رو می‌شود.

کار عاطفی چیز بدی نیست، بلکه کاری فوق‌العاده است. در واقع، کاری است که در حالت ایده‌آل، همه بهتر است انجام دهند. اما چرا ما هنوز کار عاطفی را بر دوش زنان می‌گذاریم؟ متاسفانه برای هر نوع کاری که با دید «کار زنانه» به آن نگریسته شود ارزش کمی قائل می‌شوند و چنانچه آن را نبینیم، می‌توانیم همچنان بدون هیچ‌گونه احساس مسئولیتی، آن را بر دوش زنان و گروه‌های ضعیف‌تر جامعه بیندازیم.


هوپ ریس: من اغلب داستان‌هایی را در مورد بانوانی می‌شنوم که نقش‌های مراقبتی دشواری را بر عهده می‌گیرند؛ برای مثال کمک به والدین سالخورده یا یک کودک و اغلب خودشان، یا شاید شوهرشان می‌گویند که خب، آن‌ها واقعا در این کار خوب هستند یا آن‌ها واقعا خودشان می‌خواهند این کار را انجام دهند. اما اگر واقعا این موارد انتخاب آن‌هاست، پس چرا هنوز یک مشکل محسوب می‌شود؟

رز هکمن: خوب بودن در یک نوع کار باعث نمی‌شود که آن مورد کار به حساب نیاید. من می‌توانم در ریاضیات واقعا خوب باشم و یک تحلیلگر داده شوم و چنانچه بروم و در یک بانک سرمایه‌گذاری به عنوان تحلیلگر داده کار کنم هیچ‌کس به من نمی‌گوید که چون من فقط در ریاضیات خوب هستم، پس این کار یک کار واقعی به حساب نمی‌آید چون من فقط در آن خوب هستم. این استدلالی است که به صورت یک طرفه برای زنان استفاده می‌شود و هرگز برای مردان استفاده نمی‌شود.

حقیقت این است که زنان در این نوع مهارت‌ها بهتر عمل می‌کنند چون از سنین بسیار پایین برای انجام این نوع وظایف سخت مراقبتی تشویق شده‌اند. از ما انتظار می‌رود که «دیگر‌گرا» باشیم و اگر دیگر‌گرا نباشیم، اصلاح و نظارت و کنترل می‌شویم: نه فقط توسط خودمان، بلکه توسط والدین یا دیگر اعضای خانواده. و این‌گونه است که در تمام دنیا تحت کنترل و نظارت قرار داریم. زنی که بلند‌همت و جاه‌طلب باشد به عنوان یک تهدید تلقی می‌شود و او را به چشم مهاجم و سلطه‌جو می‌بینند و احتمالا او تاوان آن را پس خواهد داد؛ زیرا تهاجمی‌بودن و تکیه‌دادن به آن برای پیشرفت کافی نیست. همچنین شما باید بسیار دلسوز و مراقب و بسیار مطیع باشید، حتی اگر توانمندی‌ها و شایستگی‌های بسیاری دارید.

به واقع، طبق طیف وسیعی از تحقیقات علوم اعصاب و روان‌شناسی، اگر مردان انگیزه‌ی بیشتری برای همدلی و بخشش بیشتری داشتند و چنانچه کار عاطفی از موقعیت بالاتر و مهم‌تری برخوردار بود، مردان نیز می‌توانستند به همان اندازه‌ی زنان در کار عاطفی موفق باشند. اما مسئله این است که آن‌ها مانند زنان در طول مسیر زندگی خود ناچار به این کار نشده‌اند.




هوپ ریس: کار عاطفی علاوه بر آنکه بخشی از سیستم مردسالارانه است، بخشی از ساختارهای بزرگ‌تر تبعیض و نابرابری هم هست؛ چیزی شبیه به برتری سفیدپوستان در جوامع. حال چگونه این موارد با هم ارتباط دارند؟

رز هکمن: پدرسالاری اساسا نظامی است که در آن مردان همه‌ی مناصب قدرت را در اختیار دارند. این بدان معناست که رهبران دولت، رؤسای صنایع، افرادی که قدرت‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را در دست دارند، معمولا مرد هستند. یکی دیگر از راه‌هایی که شما می‌توانید از طریق آن ادامه‌ی عملکرد مردسالاری را درک کنید، جامعه‌ای است که در آن مردان از کار رایگان زنان بهره‌مند می‌شوند. در مورد کار عاطفی، آن‌ها نه‌تنها از کار رایگان زنان بهره‌مند می‌شوند، بلکه حتی شأن و ارزشی هم برای آن قائل نیستند.

بزرگ‌ترین چیزی که نشان می‌دهد این نوع بهره‌مندی از کار به طور فوق‌العاده‌ای برای مردان سودمند است و به همین دلیل مردسالاری ادامه می‌یابد، این است که علی‌رغم همه‌ی شواهدی که وجود دارد ما از پذیرش اینکه کار عاطفی واقعا وجود دارد سر باز می‌زنیم و منکر آن می‌شویم. از منظر برتری سفیدپوستان، می‌بینیم که این استخراج نامرئی نیروی کار سبب می‌شود که شرکت‌ها همچنان به سود زیادی دست یابند و در کل، دولت‌ها و جوامع بدون اینکه در قبال کار اجباری زنان و رنگین‌پوستان مسئول و پاسخ‌گو باشند، به حیات خود ادامه می‌دهند و متاسفانه شاهدیم که این موارد خاص افرادی است که فاقد قدرت هستند.

کار عاطفی فقط ویرایش عواطف خود برای تأثیرگذاری بر احساسات دیگران نیست، بلکه آن است که دائما احساسات خود را برای دیگران و خدمت به ایشان به کار گیرید. در حالت ایده‌آل، این بخشی از یک جامعه است و انتظار می‌رود که کار عاطفی در میان همگان تقسیم شود. اما در جامعه‌ای که بسیار نابرابر است، از هر کسی که قدرت کمتری دارد انتظار می‌رود کارهای بیشتری انجام دهد. فقط زنان نیستند که به احساسات مردان خدمت می‌کنند.

برای مثال، در این سیستم توزیع نابرابر کار عاطفی، ما از یک مرد سیاه‌پوست انتظار داریم که از آزردگی احساسات یک مرد سفید‌پوست بکاهد و همچنان انتظار می‌رود که یک مرد سیاه‌پوست، از جریحه‌دار‌شدن احساسات یک زن سفید‌پوست هم جلوگیری کند. ما از یک زن مهاجر انتظار داریم که بر اساس قالب‌های رفتاری خودش، کارهای عاطفی و یک سری کارهای دیگر را برای سفیدپوستان و به‌خصوص زنان سفیدپوست، در قبال یک پاداش ناچیز و یا حتی هیچ انجام دهد. کار عاطفی فقط یک مشکل جنسیتی نیست؛ بلکه مسئله‌ای است که نشان از وضعیت نابرابر و تبعیض‌هایی دارد که ما را احاطه کرده است.


هوپ ریس: امروزه بسیاری از مردان تنزل و شکست‌هایی همچون دستمزدهای پایین یا بیکاری را تجربه می‌کنند، ولی با این حال آن‌ها هنوز بخشی از یک سیستم مردسالار به حساب می‌آیند. پس حالا ما چگونه این موضوع را برای مردانی توضیح دهیم که خودشان می‌گویند: «صبر کنید، ما هم داریم در اینجا با مشکلات خودمان دست‌و‌پنجه نرم می‌کنیم؟»

رز هکمن: این واقعیت که شما صاحب یک نوع امتیاز هستید دلیل نمی‌شود که همه‌ی اشکال آن امتیاز را داشته باشید. برای مثال، من در قلب دیترویت زندگی می‌کنم؛ شهری که در طول نسل‌ها فقر زیادی را تحمل کرده است. این شهر روزگاری محل زندگی افراد طبقه‌ی متوسط بود، اما قطعا دیگر چنین نیست و شهری است با طبقه‌ی متوسط لاغراندام و افراد زیادی که از نظر اقتصادی با مشکل مواجه هستند. چه مردان سفید‌پوستی که در ریور روژ زندگی می‌کنند و چه مردان سیاه‌پوستی که در دیترویت روزگار می‌گذرانند، همگی در سیستم گسترده‌ای هستند که از امتیازات بسیار کمی برخوردارند. اما، برای مثال، اگر به جنس مخالف علاقه‌مند شوند همچنان انتظار سطح مشخصی از خدمات را دارند. آن‌ها قطعا هنوز هم انتظار دارند که زنانِ زندگی‌شان به آن‌ها رسیدگی و توجه کنند و خودشان این کار را انجام نمی‌دهند.

من از این موضوع اطلاع دارم، چون با زنان زیادی در دیترویت راجع به زندگی خانوادگی‌شان مصاحبه کرده‌ام. اولین باری که شروع به تحقیق در مورد کار عاطفی کردم، عقب رانده شدم، چون که این فقط یک نگرانی کوچک زنان سفیدپوست از طبقه‌ی متوسط بود که چیزی برای شکایت نداشتند. اما من در وسط این کشور زندگی می‌کنم و یک روزنامه‌نگار هستم که در مورد تبعیض و نابرابری قلم می‌زنم و در این میان، زنانی که بیش از همه با این موضوع ارتباط برقرار کردند، زنان سیاه‌پوست طبقه‌ی کارگر بودند که اغلب نه‌تنها از نظر مالی، بلکه از نظر عاطفی هم کل خانواده‌ را اداره می‌کردند. از این زنان انتظار می‌رفت که مقدار زیادی کار عاطفی انجام دهند که به طور خارق‌العاده‌ای نامرئی بود و به چشم نمی‌آمد. برخی در طول روز دستیاران پرستاری بودند و حجم عظیمی از یک بار احساسی را به دوش می‌کشیدند و واقعا هم دستمزد درستی به آن‌ها تعلق نمی‌گرفت. ضمن اینکه شب به خانه می‌رفتند و باید یک شیفت اضافی کار را هم آنجا انجام می‌دادند.

من نسبت به مردانی که احساس می‌کنند بازنده‌هایی در این سیستم هستند نیز احساس همدلی زیادی دارم و فکر می‌کنم همه‌ی ما موافقیم که این سیستم تعداد زیادی از مردم، از جمله مردان را از پای در آورده است. اما این بدان معنا نیست که وقتی صحبت از پویایی خانوادگی است، نگوییم که خودِ آن مردان به اندازه‌ی مشخصی از کار رایگان زنان بهره می‌برند. این مورد هم از این باور مردسالارانه نشات می‌گیرد که مردان نباید درگیر احساسات شوند و بنابراین نباید به خود رسیدگی کرده و از زندگی عاطفی خود مراقبت کنند. آن‌ها نباید در مورد احساس خود صحبت کنند و نباید سواد عاطفی خود را از سنین پایین رشد و توسعه دهند.

آنچه که ما می‌دانیم این است که وقتی به مردان و پسرها گفته می‌شود که مرد گریه نمی‌کند و نباید احساساتش را بروز دهد، مواجهه با این دنیای پر از سختی برایشان دشوار می‌شود. این چنین است که میزان خودکشی در میان مردان میان‌سال سفیدپوست در ایالات متحده بالاترین رتبه را دارد. به نظر من آن‌ها به دلیل بی‌ارزش‌شدن و به‌چشم‌نیامدن کار عاطفی و اهمیت آن، اساسا از خویشتنِ عاطفی‌شان جدا شده‌اند و در نتیجه حقیقتا در حال مرگ هستند. شاید به نظر افراطی برسد، ولی من عمیقا به این مورد اعتقاد دارم: جامعه‌ای که واقعا برای عشق و ارتباط ارزش قائل است و مردم را به‌خاطر برآوردن نیازهای یکدیگر سرزنش و ملامت نمی‌کند، جامعه‌ای است که شکوفا شده و پیشرفت می‌کند و جامعه‌ای که مردان را به خاطر نیاز واقعی‌شان به یاری و کمک و نیاز به عشق و مراقبت و ارتباط ملامت می‌کند، جامعه‌ای است که عمیقا در بحران است.

نویسنده : هوپ ریس  

مترجم : نیلوفر مومن خانی


آخرین مطالب


مشاهده ی همه

معرفی محصول از سایت موفقیت


مشاهده ی همه

دیدگاهتان را بنویسید

footer background