
گیر به جزئیات!
سالن اصلی کلاس در مدرسه شیوانا خراب شده بود و شیوانا از شاگردان خواست تا معماری ماهر را برای تعمیر سقف و ستون سالن پیدا کنند. سرانجام خبر رسید که برادر کدخدا، معماری میداند و حاضر است در ازای مبلغی بیشتر از حد معمول، سقف و دیوار و ستونهای مدرسه را در مدت دوماه تعمیر کند.
یک ماه که از ورود معمار به مدرسه گذشته بود تعدادی از شاگردان نزد شیوانا آمدند و از دخالتهای بیجای معمار در امور شخصی شاگردان شکایت کردند. یکی از شاگردان گفت که معمار به نشستن شاگردان روی پلههای کنار آشپزخانه گیر میدهد و دیگری گفت که معمار میگوید راه رفتن شاگردان در آن سوی باغ حواس او را پرت میکند. شیوانا فکری کرد و از شاگردان پرسید: "آیا معمار در کار خودش پیشرفتی داشته یا خیر؟"
شاگردان گفتند: "به هیچ وجه! در طول این یک ماه فقط بخشهای نیمهسالم سقف و دیوار سالن خرابتر شدند و هیچ نشانهای از تعمیر و مرمت در بنا دیده نمیشود!"
شیوانا معمار را احضار کرد و نظر بچهها را به او گفت. معمار بدون اینکه در مورد ساختمان نظر بدهد به شیوانا گفت: "روزها بود که میخواستم این موضوع را به شما تذکر بدهم و آن این بود که بیجهت شاگردان را به صورت دایرهوار دور خود جمع میکنید. بهتر است آنها به صورت ردیفی بنشینند تا کلاس شما نظم و ترتیب بهتری داشته باشد!"
شیوانا لبخندی زد. مزد یکماهه معمار را داد وسپس نامهای نوشت و آن را در درون پاکت در بستهای گذاشت و مهری زد و به معمار گفت: این نامه را سربسته و مهر شده به برادرت کدخدا برسان.
معمار مزد یک ماهه و نامه را گرفت و از محضر شیوانا بیرون رفت. اما هنوز از در مدرسه بیرون نرفته، نامه را باز کرد و با تمسخر و با صدای بلند آن را برای شاگردان خواند. شیوانا خطاب به کدخدا نوشته بود: "جناب کدخدا! معماری که فرستادید چیزی از معماری نمیداند و از تعمیر سالن مدرسه عاجز است. به همین خاطر به جزيیاتی که به معماری مربوط نیست بیدلیل گیر میدهد. دیگر نیازی به او نداریم! در ضمن در صداقت و امانتداری او همین بس که این نامه نیز باید به صورت مهردار تحویل شما شود!"


تعاملات گروهی چگونه میتوانند سازنده یا مخرب عمل کنند؟

چطور نوجوانان را همراهي كنيم

فرایند تغییر را بهتر و عمیقتر بشناسیم
