
وقتی اعتماد تکهتکه میشود...
قدمهایی کوچک اما بزرگ برایترمیم اعتماد در رابطه
فقدان اعتماد در رابطه، همچون گردبادی عاطفی، انسانها را به ورطه تردید، پریشانی، خشم و اندوه میکشاند. در زندگی زناشویی، یک همسر زخمخورده با احساس عمیق خسران، بیاعتمادی و یک همسر عهدشکن معمولا با احساس گناه، عذاب وجدان و عواطف ضد و نقیض روبهرو خواهند بود.
هر دو شریک زندگی آسیب دیدهاند و گویی زیر کوهی از صدمات روحی، توان نفسکشیدن ندارند. ناگهان خود را تغییر شکل یافته، درهم شکسته، ناامید و متفاوت از آن تصویری که از خود داشتند، مییابند.
احساس بیگانگی، آسیبی است که زخم آن حتی دردناکتر و کاریتر از خود خیانت است؛ همانند بیگانهای بریده از هسته درونیِ خودی که همواره رویش حساب میکردند.
حالا پیوند مبارک چند سال پیش، پیوندی زخمخورده محسوب میشود؛ آنهم زخمی عمیق و کاری! شاید برای بعضی از ما، پشتکردن به رابطهای که در آن اعتماد تکهتکه شده، سهلترین کار باشد؛ حداقل آن را بهتر از دستوپا زدن در باتلاق امیدواری و احیای اعتماد بدانیم؛ برای بعضی هم رویارویی با این حقیقت تلخ و پذیرش مسئولیت سنگین بازسازی و ساماندهی دوباره اعتماد، عشق و امید، انتخاب خردمندانهتری است. بهواقع هر دو تصمیم با خود رنجی عمیق بههمراه دارند؛ گویی روی میز زندگی گزینه بدون رنج وجود ندارد. هر تصمیمی با خود مسئولیت، پیامد و نگرانیهایی دارد که اجتنابناپذیر و غیر قابل انکار است.
در این میانه ماندن و رفتن، اعتماد، اصلی است اساسی؛ اعتماد به «او» برای ماندن، ساختن و ترمیم آشفتگیها و اعتماد به «خود» برای رفتن، ترک رابطه عاطفی و التیام زخمها.
در اولین قدم برای اینکه اعتماد دوباره به درون قلب ما قدم بگذارد، باید از پنهانکردن بیاعتمادی زیر نقاب دست برداریم. ما قرار است در حقیقت و با حقیقت زیست کنیم. پس باید تصاویر دروغین را دور بیندازیم و با تمام ناامنیهای درونیمان روبهرو شویم. پیوند و ارتباط با حقیقت، ما را تغییر میدهد زیرا درد و درمان هر دو در دل حقیقت خانه دارند. وقتی درد را پذیرفتیم گویی به درمان لبیک گفتهایم.
ویلیام گلسر می گوید: « اگر زندگی یک سبد لیمو جلوی پایتان قرار داد، آن را دور نیندازید، شربت آبلیمو درست کنید. »
قدم بعدی، پس از پذیرش رنج فقدان اعتماد، سوگواری برای اعتماد است. وقتی برای فقدان اعتماد سوگواری میکنیم به واقعیت مجال حضور میدهیم. وقتی برای اعتماد از دست رفته سوگواری میکنیم، در هر لحظه به ارزش قابل اعتماد بودن ارج مینهیم. ما انتخاب نکردهایم که اعتمادمان بر باد برود اما میتوانیم در مواجهه با حس بیاعتمادی، گشودگی را انتخاب کنیم و ظرفیت خود را برای تجربه آن افزایش دهیم تا بینش از درون آن سربرآورد. بینشی که قدمهای بعدی را برایمان مشخص میکند؛
بینشی که در حقیقت زندگی هر کدام از ما نهفته است و تنها وقتی خود را تمامقد به ما نشان میدهد که از هر چه راه آن را سد کرده رها شود. اغلب اوقات بینش ما زیر خرواری از احساسات سرکوبشده سرگردان است. با کناررفتن این موانع، مسیر شفاف میشود. درواقع عبور از طوفان با آشفتگی و کشمکش، با عبور از آن با سکون و آرامش، بسیار متفاوت است.
ما رودهای سوگیم با مسیری پیشبینیناپذیر که آنقدر میخروشیم تا سوگواریمان در اقیانوس پذیرفتن آرام گیرد.
اعتماد، صفت یا ویژگی ذاتی نیست. اعتماد نوعی بودن است. قابلاعتمادبودن و اعتمادکردن با ایجاد تغییرات مشخص در رفتار بهشکل هدفمند و پویا متجلی میشود. اعتماد و امنیت، چه درونفردی و چه بینفردی، از قدمهای بسیار کوچک، مشخص و پیوسته جان میگیرد، به جان مینشیند و شفا میدهد.
بنابراین سعی کنید قدمهایی خیلی کوچک در مورد بهبود وضعیت روحی و شرایط خود بردارید؛ مثلا انجام ورزشهای سبک. شاید بهنظر ساده و بیربط برسد، اما همانطور که میدانیم، بیاعتمادی چیز کمی نیست و مانند خوره به جانمان میزند. ترشح آدرنالین و تغییرات فیزیولوژیکی، حالت برانگیختگی شدیدی ایجاد میکند که حالتهای گوش بزنگی مداوم، بیقراری و اضطراب نهتنها آرامش بیداری بلکه خواب راحت را هم از چشم میرباید. پس لازم است برای بهبود وضعیت جسمی و روحی دستبهکار شوید و تکههای خود را با مهربانی و رفتارهای سلامتآفرین همچون ورزش، پیادهروی، خواب کافی و تغذیه مناسب، کنار هم قرار داده تا جسم و روح مجددا بهصورت یک مجموعه کارا و هماهنگ در کنار هم قرار گیرند و انسجام یابند.
حقیقت این است که درد
در من
از درد گذشته است؛
مثل آب
که از سر دریا... تا...!
سید علی صالحی
اغلب سفرهایی به مقصد تنهایی، در طول دورههای ناامنی و بیاعتمادی آغاز شده و گاه بازکردن این گره سرد تنهایی با سکونت طولانی در این مقصد، مثل گره کور سخت و سختتر میشود. این یک انتقال از خواب به بیدارباش کامل است. انزوا و تنهایی شاید برای مدتی کوتاه تسکینت دهد؛ اما طولانیشدنش از فضیلت این بینش میکاهد. گرفتن شفقت، حمایت و همدلی از دیگران درست در لحظاتی که عضلات ارتباطی سست و کرخت شده، قدمی است بس خردمندانه در جهت شفای جان و روحمان. صحبتکردن با دوستی شفیق و مهربان و رازدار کمک میکند تا با بیان آزادانه افکار و احساساتمان از فشارهای درونی رها شده و اعتماد از دست رفته را با اتکا به شفقت یک دوست همدل و بیقضاوت تا حدی بهدست بیاوریم.
قدم مهم دیگری که میتوانیم در چنین شرایطی در جهت شفاآفرینی برداریم، توجه به ذهن و کارکردهای آن در درون یک جراحت عاطفی است. ذهن با نشخوار خاطرات مربوط به اعتماد، جراحت وارده را در خود حفظ کرده تا شما را در برابر ضرر و زیانهای احتمالی آینده محافظت کند. نشخوارهای فکری باعث پیچیدن به خودمان با انواع احساسات منفی شده و ما را به ژرفترین بخش بیاعتمادی میکشاند و چهبسا غرقمان کند. ذهن و روان ساکن در عمیقترین بخش بیاعتمادی هرگز نمیتواند راهحلهایی برای برونرفت از این استیصال بیابد. توجهآگاهی یا ذهنآگاهی، مهارتی است برای برونرفت از ذهن و اتصال به واقعیت؛ توجهآگاهی بیدار و هوشیارمان میکند و باعث اتصال پاهایمان به زمین میشود تا بتوانیم واقعیت را همانطور که هست ببینیم و انتخابهایی بر اساس حقایق موجود داشته باشیم نه بر اساس ذهن و دنیای ذهنی آشفته و پریشانمان.
در قدم آخر، توقف کنید، از ذهن جدا شوید و با چشمان باز از سر شفقت و صمیمیت نگاهی به درون خود بیندازید. از جریان دم و بازدم خود با دقت آگاه شوید و آزادانه به این موضوع توجه کنید که قابلاعتماد بودن یا اعتماد کردن برای شما در قدم بعدی شامل چه اقدامات دیگری میتواند باشد؟


چگونه افکار مثبت را جایگزین افکار منفی کنیم؟

از صمیمیت محلهای تا پیوندهای مجازی

همین الان نشانش بده!
