
ضربالمثلهای دردسرساز!
آیا واقعا بعد هر خنده گریه است؟
در شادیها و جشنهای ما اگر دعوایی بشود، برق قطع شود، چیزی بشکند، کسی حالش خراب شود یا تصادف بشود، عادت کردهایم بگوییم: «بعد از هر خندهای، گریه است!» با این نوع نگرش در واقع داریم بزرگترین ظلم را در حق خودمان میکنیم، زیرا از شادیها میترسیم تا مبادا صدای خندهی ما را کسی بشنود. اما آیا بهراستی این نوع تفکر صحیح است؟
از یک زاویهی نگاه، این ضربالمثل ميخواهد بهما ناپایداری جهان هستی را يادآورى كند و بگوید که: «هیچ حالی برای همیشه ماندگار نیست.» دنیا فانی و ناپایدار است و همهی حسهای خوب و بد آن، مکمل یکدیگر هستند.
غم و شادی و اشک و لبخند در کنار هم معنی پیدا میکنند و البته که هیچکدام مانا نیستند. نه دلخوشىهاي این جهان هميشگي است و نه دردها و رنجهايش ماندگار و نااميدكننده؛ در عوض باید به خودمان يادآور شويم كه غم و شادي هر دو میتوانند سودمند باشند و مسئلهي اصلى تعادليست كه ما میان این دو ايجاد ميكنيم!
در مسیر زندگی و مواجه شدن با وقایع مختلف، باید هوشیار باشیم تا در دو تلهی ویرانگر قرار نگیریم:
- در مواجهه با شادی آنچنان در تلهی شادمانی نيفتيم كه اصل زندگى كه رشد است را از دست بدهيم و نسبت به مشكلاتی که در مسیر رشد میتواند برایمان پیش بیاید، كمطاقت شويم.
- در مواجهه با غم آنچنان غرق آن نشويم كه از موهبتهاى زندگى بيبهره بمانيم.
در اين حالت است كه از هردو مورد، درسهايش را در جهت رشد و بالا بردن آگاهی خواهيم گرفت!
همانطور كه قبلا گفتیم، طبق قانون ناپایداری، نه خنده و نه غم برای همیشه پایدار نیستند و هر دو لازمهي رشد و کسب آگاهیاند.
براى باور اجتماعى مورد بحث این مقاله، مثالهاى نقض زيادي مىتوان يافت، که اکنون به چند مورد آن اشاره میکنیم:
- در بسیاری از خوشیها، مهمانیها یا جشنها در کنار عزيزانمان بودهایم و خندیدهایم؛ اما برخلاف این باور عامیانه که میگویند بعد هر خنده گریه است، بعد از آن هم باز خوشحال بودهایم و خندیدهایم و خاطراتی که از آن جشنها برایمان باقی مانده را با خود دوباره و دوباره مرور کرده و لذت بردهایم.
- در هنگام مواجه شدن با سوگ یک عزیز، افرادی هستند که بعد از مدتی به زندگی عادی برمیگردند و افرادی هم هستند که تا سالها روال عادی زندگی خود را از دست میدهند و سوگوار باقی میمانند.
- عروس و دامادی که شب عروسیشان یکی از بهترین و خاصترین لحظات زندگیشان است و در آن غرق شادی و خنده هستند، بعد از مراسم نیز با شوق و شادی رفتن به ماهعسل یا بسیاری لحظات خاص دیگر طرف هستند و لزوما قرار نیست که بعد از مراسم شاد عروسی، گریه و ناراحتی داشته باشند.
- دانشآموزانی که زنگ ورزش آنها در آخرین روز هفته و آخرین زنگ مدرسه قرار دارد، نهتنها بعد زنگ لذتبخش ورزش قرار نیست لزوما گریه کنند، بلکه ممکن است با حجمی از شور و شوقِ درپیش داشتن تعطیلات آخر هفته نیز مواجه باشند.
دوستى مىگفت: «خیلی وقتها بعد از یك خوشی و خنده از تهِدل، عبارت عربی«اللهم لاتمقتنی» بهزبان میآورم که ناراحتی در پسش بهسراغم نیاید.» متاسفانه این فکر اشتباه است و از ذهنیت ما در كودكى نشات میگیرد که باعث میشود، از شاديها عميقا شاد نشویم.
اصولا لحظاتی که در آن بخندیم یا گریه کنیم، در زندگی فراوان است و متاسفانه این بهاصطلاح ضربالمثلها تمرکز ما را در هنگام شادی، روى گریهی بعدى ميبرد؛ در حالی که ممكن است بین این شادی و گریهی بعد، هزاران شادی دیگر هم در پیش باشد؛ ولی این لحظات به چشم ما نمیآیند و بههمین سادگی در انتظار گریهی بعد از خنده، لحظات زیبای زندگی خود را نادیده میگیریم تا به سازندهی ضربالمثل کمک کنیم حرفش را اثبات کند.
البته این موضوع را باید از دریچهی دیگری نیز بررسی کنیم؛ گاهی آنقدر شتابان از غمها فاصله ميگيريم و مىخواهيم حالمان را خوب كنيم كه دركى از پيام غمها نخواهيم داشت و همين امر باعث ميشود كه در حلقهي خطاها و اشتباهاتمان گرفتار شويم و رنگ خوشي را نبينيم.
غم و شادی به حالِ دل ما بستگی دارد و در بسیاری از موارد انتخاب ما هستند! بعضی از افراد، با وجود داشتن همهچیز، مدام غمگین هستند و بهسختی شاد میشوند و بعضیها با کمترین دلخوشی، حتی در موقع سختی، مراقب حال دلشان هستند.
پس همانطور که میبینید، این ضربالمثل الزام درست نیست و مهم این است که بلد باشیم با ایجاد تعادل، در دام باورهای غلط گرفتار نشویم.
طبق قانون ناپایداری دنیا، هرچیزی ممکن است در لحظه یا روزهای بعد برای ما اتفاق بیفتد؛ چهبسا شادی و خوشحالی بیشتر از لحظهی قبل باشد. اینگونه ضربالمثلها غالبا تاثیر مخربی دارند زیرا طوری در ما نهادینه شدهاند که در لحظات شادی، بهشکل غیرارادی فکرمان بیشتر بهسمت نکات منفی تمرکز میکند و منتظر میمانیم تا حتما قطعیتش برای ما ثابت شود. متاسفانه در این شرایط، قوهی اختیار از ما سلب میشود!
گاهی هم متاسفانه این باور سمی، دلهرهای در ما بهوجود میآورد که بهیکباره خنده بر روی لبان ما خشک میشود و در لحظه سکوت میکنيم! در اینجا سوال دیگری نیز مطرح میشود: آیا لزوما غم چیز بدی است؟! آیا تابهحال اینطور فکر کردهایم که غمها و دردهای زندگی ما در واقع معلمان و پیامبرانی هستند که کاملا بیمنت و بسیار دقیق، نقاط ضعفی که داریم را به ما معرفی میکنند تا بتوانیم روی آنها کار کنیم و تا حد ممکن اصلاحشان کنیم؟ اگر به این مسئله عمیقتر نگاه کنیم، دیگر از غمگین شدن هراسی نخواهیم داشت؛ زیرا میدانیم فرصتی را برای قوی شدن و در مسیرِ رشد حرکت کردن پیدا کردهایم.
در نهايت مىتوان گفت كه در طول زندگیِ واقعی ممکن است گاهی اوقات برحسب اتفاق یا تلقین ذهنی، پس از داشتن لحظاتی خوش و خندهی بسیار، در موقعیت غمانگیزی قرار گرفته باشیم و حتی گریه هم کرده باشیم؛ اما عملکرد ذهن به این صورت است که با بهیادآوردن همان دفعات معدود، ما را بهسمت قبول این باورها هدایت میکند. تکلیف ما پس از آگاه شدن از این موضوع، این است که در موقعیتهای شادی بعدی، از تهِ دل بخندیم؛ بدون داشتن دغدغه از اینکه غم، در اتاق مجاور نشسته و از فرط حسودی قرار است خود را به مهمانی دل ما برساند.
فراموش نکنیم که هیچ بد و خوب مطلقی در این جهان وجود ندارد و این خود ما هستیم که بهواسطهی کمالگراییِ منفی خود، میخواهیم همهچیز بدون عیب و نقص باشد و تمام لحظات را کنترل کنیم؛ در تلهی شادمانی و نداشتن عیب و نقص گیر کنیم تا مبادا خم به ابروی کسی بیاید و اوضاع طبق پیشفرضهای ما پیش نرود.
البته اگر فردی چنین باوری را نداشته باشد، بالاخره یک موضوعی را پیدا میکند تا آن را به این ضربالمثل ربط دهد و اثباتش کند. اما واقعیت این است که در این جهان غم و شادی با هم و در کنار هم هستند.


آیا واقعا بعد هر خنده گریه است؟

اداره کلاسهای دردسرساز برای معلمان

شرح حال معلمي ایثارگر
