
آنچه در این مطلب میخوانید [ ]
تعادل میتواند راهحل تمام مشکلات زندگی باشد !
یکی از دغدغههایی که گاهی ما انسانها دچار آن میشویم، ماندن بر سر دوراهی خودخواهی و دیگرخواهی است؛ جایی که قدرت تشخیص ما مختل میشود و نمیتوانیم خوب را از بد تشخیص دهیم. در اینجا قصد داریم مقداری به تحلیل این دو مفهوم بپردازیم و از ابعاد مختلف، آنها را بررسی کنیم.
***
تعریف دو مفهوم «خودخواهی» و «دیگرخواهی»
قبل از هر چیز بهتر است تعریفی درست از دو مفهوم «خودخواهی» و «دیگرخواهی» داشته باشیم:
• خودخواهی: خودخواهی بهمعنی دراولویت قراردادن و مقدم دانستن ارزشها و منافع خودمان است. اگر در خودخواهی افراط کنیم، آنقدر خودمان را برتر میدانیم که مسئولیتمان در قبال دیگران و جامعهای که در آن زندگی میکنیم، فراموش می کنیم و نظرات و نیازهای آنها را نادیده میگیریم.
خودخواهی افراطی آفتی است که امروزه بسیاری از جوامع بشری را فراگرفته و نمودهای آن در جامعه و خانوادهها منجر به بروز مشکلات زیادی شده است. فرد خودخواه، همه چیز را برای خود میداند؛ در صورتی که هر انسانی بهعنوان تکهای کوچک از پازل بزرگ الهی، حقوق و توان محدودی دارد و در برابر قدرت کائنات، هیچ است.
بنابراین مشکلات زمانی ایجاد میشود که ما از خودمان دور میشویم و محدودبودن توان خود را به فراموشی میسپاریم و حاضر نمیشویم هیچ محدودیتی را در این دنیا بپذیریم. خودخواهی ممکن است ناشی از غفلت، غرور، تله استحقاق و … باشد که همه این عوامل از چشمه غفلت آب میخورند!
مثلا من دوست دارم با صدای بلند به موسیقی گوش کنم، فارغ از اینکه ممکن است این کار مخل آرامش همسایه شود. در اینجا، من علاقه خود را موجه میدانم و توجهی به همسایه ندارم.
• دگرخواهی: دگرخواهی نقطه مقابل خودخواهی است. دگرخواهی یعنی خودمان و خواستههایمان را بهخاطر دیگران نادیده بگیریم و حقوق دیگران را مقدم بدانیم. در دگرخواهی ممکن است ما بهخاطر دیگران دست به کاری بزنیم که انجام آن در حد توانمان نیست.
زیادهروی در دگرخواهی هم میتواند خطرساز شود؛ به خصوص زمانی که همه کارها و گفتههایمان بر اساس دیدگاه و عقاید دیگران باشد. اینجاست که گاهی هیچ حرفی نمیزنیم وکاری نمیکنیم تا مبادا به کسی بر بخورد یا نظرش مخالف با نظر ما باشد!
به جرات میتوان گفت دگرخواههای افراطی ارزشهای خود را بهخوبی نمیشناسند و بدتر اینکه خواستههای خود را سرکوب میکنند که این کار گاهی ممکن است تبعات وحشتناکی داشته باشد.
این اتفاق بین زوجین هم رخ میدهد؛ زمانی که همسرمان را خیلی دوست داریم و بیشازحد برای رفاه، خوشحالی و رضایت او انرژی صرف میکنیم و در این مسیر، بر خودمان و ارزشهایمان پا میگذاریم. دگرخواهی ممکن است ناشی از تله ایثار، رهاشدگی، کمالگرایی و تاییدطلبی باشد.
تله ایثار زمانی اتفاق میافتد که ما در «علاقه اجتماعی» افراط کنیم و خودمان را در نظر نگیریم؛ مثلا شخصی با پای شکسته، عصای خود را به همکارش که پایش ورم کرده است، میدهد! بعضی اوقات هم دگرخواهی نامتعادل منجر به مهرطلبی میشود و ما خود را نادیده میگیریم تا تایید دیگران را بهدست آوریم و در نتیجه زمانی که طرف مقابل مثل ما رفتار نمیکند، آشفته شده و به دریایی از خشم تبدیل میشویم.
مثلا وقتی به همراه دیگران به سفر میرویم، در طول سفر هیچ نظری نمیدهیم و با هر پیشنهادی موافقت میکنیم، اما در جایی نامناسب، درخواستی را مطرح میکنیم که توسط همسفران رد میشود و این ردشدن ما را بهشدت بههم میریزد. شاید عجیب باشد، ولی افراد مهرطلب، اگر کاری غیر از دگرخواهی انجام دهند، احساس گناه و عذاب وجدان دارند.
***
گاهی خودخواهی و دگرخواهی افراطی از این موضوع نشات میگیرد که ما مسئلهای را در ناخودآگاهمان سرکوب کردهایم و نمیپذیریم که هر کدام از ما، در شرایطی ممکن است خودخواه یا دیگرخواه باشیم.
در مورد خودخواهی، ریشه سرکوب درونی ما این است که در فرهنگ و جامعه ما صفت خودخواهی یک مسئله منفور معرفی شده و اغلب ما از دوران کودکیمان از اینکه خودخواه باشیم، خجالت میکشیدیم؛ درصورتیکه واقعیت امر این است که تنها خودخواهی افراطی میتواند ناپسند باشد. نکته مهم این است که هم خودخواهی و هم دیگرخواهی افراطی میتواند از عزت نفس و احساس ارزشمندی پایین ما نشات بگیرد.

تعادل
«تعادل»؛ واژهای که درمان هر دردی است. شاید بتوانیم مصادیق زیادی از مفهومهای خوب و ارزشمندی را پیدا کنیم که اگر در آنها زیادهروی شود، دیگر خوب نیستند. ساده بگویم افراط و تفریط، در هر جایی باشد، آسیبزاست و عامل فساد میشود و تا بینهایت خرابکار است. ولی درمان این مفسد بزرگ این است که «اصل تعادل» را همیشه در ذهن داشته باشیم و آن را رعایت کنیم؛ چنان که گفتهاند: «بهترین کارها، میانه آنهاست.»
خودخواهی و دیگرخواهی هم شامل همین قاعده میشوند و هر دو در یک طیف قرار دارند که وجود هر کدامشان در حد تعادل، نیاز یک انسان سالم است. برای رسیدن به این مهم، نخست باید جایگاه خود و دیگران را در زندگیمان بشناسیم و همیشه مدنظرمان باشد که اولویت اول ما خودمان باشیم، به شرطی که به دیگران آسیب نرسانیم.
دیگرخواهی و خودخواهی لازم و ملزوم هم هستند و این مفهوم باعث میشود ما معنی تعادل را بهتر درک کنیم؛ چون اگر به هر کدام بهتنهایی اهمیت دهیم، از تعادل خارج شدهایم. گاهی نیاز است با اطرافیانمان همدلی کنیم و مراقب احساساتشان باشیم و تعهد به دیگران را رعایت کنیم.
شاید در مواقعی، برای دیگران کاری را انجام دهیم، ولی گاهی هم لازم است به درخواستی «نه» بگوییم، به خودمان احترام بگذاریم، خود را نوازش کنیم و پای علایقمان بایستیم. بنابراین بهتر است فردیت و علاقه اجتماعیمان را توامان در نظر بگیریم و حتما به این مسئله توجه کنیم که باید در ابتدا حال خودمان خوب باشد تا بتوانیم باعث ایجاد حال خوب دیگران باشیم و تاثیر مثبت بگذاریم.
کسی که خود را نادیده میگیرد، نمیتواند بهمعنای واقعی عاشق باشد و عشق را تجربه کند. برای ایجاد تعادل، باید با اعتمادبهنفس روابطمان را مدیریت کنیم. لازمه این کار هم این است که نخست چارچوبها و ارزشهایمان را دقیقا بشناسیم و دیگران را مثل خودمان ارزشمند بدانیم و هر چه را که برای خود میپسندیم، برای دیگران هم بپسندیم و بالعکس.

خودخواهی و دیگرخواهی شبیه دو کفه یک ترازو هستند
ترازوی یک فروشگاه را در ذهنتان تجسم کنید که کفه خودخواهی مربوط به وزنههاست و کفه دوم ترازو که دیگرخواهی است، همان اجناس هستند که دیگران از ما طلب میکنند. پس دنیا، مانند ترازوی یک فروشگاه، در حالت عادی رخدادها را خنثی و در حالت تعادل، کامل نشان میدهد.
اما چالش اصلی زمانی ایجاد میشود که ما از تعادل خارج میشویم و کفه دیگرخواهی با وزنههای ما در یک راستا قرار نمیگیرد. پس در این شرایط، باید انعطاف به خرج دهیم. در واقع یک عمل ما میتواند از نگاه دیگران خودخواهی به شمار رود، ولی با توجه به ارزشهای ما، اینطور نباشد و حتی خود ما آن را دیگرخواهی تلقی کنیم.
حدومدرزها در خودخواهی و دیگرخواهی
حد و مرز خودخواهی و دیگرخواهی را لیست ارزشی و منطق ما تعیین میکند و یک تعریف عمومی که بتواند برای همه یکسان باشد، در این زمینه وجود ندارد؛ بنابراین ایجاد تعادل بر مبنای ارزشهای ما صورت میگیرد و بستگی به طرفین، نوع ارتباطشان، ژن و خلقوخوی آنها و شرایط دارد.
جالب است بدانیم انرژی مثبت دیگرخواهی بیتردید کمتر از لذت خودخواهی آگاهانه نیست. گاهی اوقات بهتر است از روی عشق و علاقه اجتماعی، در برابر خواسته اطرافیان انعطاف بهخرج دهیم و بعضی از ارزشهایمان را که برای ما در اولویت نیستند، نادیده بگیریم.
برای مثال، وقتی مادرمان مهمانهایی را دعوت کرده که ما خیلی از همصحبتی آنها لذت نمیبریم، برای خوشحالی مادر، مخالف میلمان عمل کرده و در مهمانی حاضر میشویم.
انعطاف در نتیجه هوش هیجانی بالا ایجاد میشود؛ در شرایطی که ما توانایی درک احساسات خود و طرف مقابل و شرایط محیطی را داشته باشیم و تکبعدی به ماجراها نگاه نکنیم. ما برای رشدکردن قطعا نیاز به یک چارچوب ارزشی منعطف داریم.
نتیجه اینکه هر کدام از مفاهیم خودخواهی و دیگرخواهی در جای خود پسندیده و کارساز است، بهشرطیکه بتوانیم در موردشان به جمعبندی و نوع نگرش درستی برسیم.
مجله موفقیت : شماره 411