آنچه در این مطلب میخوانید [ ]
پرسش۵۱:
راضیه هستم متولد ۶۳ و امسال درسم تموم شده (لیسانس فناوری اطلاعات). نمیدانم از کجا شروع کنم، من در دوران دانشجویی ارتباطی را به قصد ازدواج آغاز کردم که تا الان نزدیک به ۳ سال از آن میگذرد و هومن یک سال و نیم از من کوچکتر است. یک سال و نیم از درسش مانده و سربازی نرفته. ۲ سال پیش پدرم به خاطر شغلش قصد کرد که همه ما را برای مدتی به مالزی منتقل کند به همین خاطر ما نیز از ترس اتمام ارتباطمان به خانوادههایمان اعلام کردیم که قصد داریم ازدواج کنیم. هر دو متعلق به خانوادههایی سنتی هستیم به همين دليل خانوادهها از ارتباط ما جا خوردند و وقتی بیرون از منزل براي آشناییشان دیداری ترتیب دادیم، اوضاع بدتر شد و تقریبا با مخالفت جدی هر دو طرف مواجه شدیم. و بعد هم کلی محدودیت مثل قطع پول توجیبی، گرفتن موبایل و… که البته اين كارها باعث نشد ما ارتباطمان را قطع کنیم. تا اینکه درست اوایل مهر امسال به طرز غیرقابل باوری مامان هومن به او گفت اگر هنوز با همان خانم که بودی هستی و با هم تفاهم دارید من و بابات با خانوادهاش صحبت کنیم و نامزد کنید تا درسات تمام شود. هومن اولش خیلی خوشحال بود اما الان نه. ما مشاوره ازدواج رفتیم و بعد از انجام تستها نظرشان نسبت به ازدواج ما مثبت شد. اما از آن روز احساس میکنم هومن عوض شد. انگار میترسد. هنوز به خانوادهاش درباره این مشاورهها چیزی نگفته است. خیلی این پا و آن پا میکند و رفتارش با من خیلی سرد شده. میگويد میخواهم تنها باشم. من هر چی بیشتر به طرفش میروم او عقبتر میرود. تا اینکه يك شب که خیلی به او گیر دادم گفت دست از سرم بردار من نمیخواهم با تو ازدواج کنم و زیر بار مسوولیت بروم. آقای دکتر چه كار نمیتوانم بکنم؟
پاسخ:
: مورد بالا جزو ماجراهایی است که خوانندگان ما میتوانند بقیه داستانش را حدس بزنند. هومن در این ماجرا ازدواج بکن نیست. دلایلش هم روشن است. سهم تصمیمات خانواده هومن در تصمیمات فعلی او در ۲۴ سالگی نمیتواند کم باشد. خانواده او نیز سنتی هستند و از اینکه پسر و دختر بخواهند مستقل اقدامی در زمینه ازدواج بکنند، برنمیتابند. سن دختر یک سال و نیم بیشتر است و باز خانواده سنتی زیر بار این موضوع نمیروند و فکر میکند بناست با این ازدواج، پسرشان زیر یوغ برود (که البته فکر درستي نیست). تکلیف سربازی و ادامه تحصیل این افراد نیز روشن نیست و باز به ضرر ازدواج هومن و راضیه است. بنابراین تا اینجای بازی راضیه بازنده خواهد بود ولی ببینیم در هومن پس از نظر مثبت مشاور چه اتفاقی افتاد؟
مردان از ازدواج ترسی همیشگی دارند. به تعبیر روانشناختی موضوع، عقده اختگی یا ترس از فنا شدن به دلیل صمیمت با زن باعث میشود مردان وقتی نزدیک به بحث ازدواج ميشوند اساسا دچار ترس شدیدی بشوند. این موضوع ربطی دارد به اینکه شما چه دختری باشید زیرا بعضی خانمها فکر میکنند اگر مثلا فلان موقعیت و یا ثروت یا تیپ را داشتند، مرد مقابلشان با شوق و ذوق تا خود ازدواج و بعد ازدواج شتاب میکند، اما اینطور نیست تقریبا همه مردان با هر ویژگیاي در مواجهه با صمیمت شدید با یک زن نوعی عقبنشینی دارند. من مطمئنم هومن واقعا راضیه را دوست دارد اما ازدواج برای پسر ۲۴ ساله در ایران کاری سخت است، به دلایل زیر:
– تکلیف درس و سربازی و شغل خیلی نامعلوم است و این باعث میشود سن ازدواج پسرهای تحصیلکرده بالای ۲۸ برود.
– اکثر همسن و سالهای بچههای متولد ۶۵-۶۶ مجردند و وقتی یکی از این پسرها ازدواج میکند از دسته دوستانش جدا میافتد و این كار از لحاظ روانی فشاری تلخ به او وارد میکند زیرا احساس متفاوت بودن را تجربه میکند که خوشایند نیست. دوستانش راحت به سفر میروند ولی او به همان راحتی نمیتواند هر جایی که خواست برود. اینجا یک تعارض ایجاد میشود. پس چرا ازدواج کنیم؟ اگر بنا باشد با ازدواج از این همه آسودگی محروم شویم پس چه بسا ازدواج نکردن معقولتر باشد. واقعیت این است که مفهوم ازدواج در ذهن اکثر ما به این شکل تصویر شده است که مردی جوان و رعنا با همسری زیبا و دو فرزند در دشتی سبز پیکنیک رفتهاند و بچههامشغول بازیاند و مرد و زن در حال تهیه سور و سات این دور همی خانوادگی. در گوشه این تصویر ذهني، پیرمرد و پیرزنی خوشحال و راضی از تربیت چنین فرزندانی مشغول افتخار به نوهها و… هستند. این تصویر ذهنی میلیونها نفر قبل از ازدواج موفق است. دقت کنید ما ناخودآگاه با چنین تصاویری میپنداریم که وقتی ازدواجمان موفق است که از این نوع شادیها و آسودگیها در زندگی مشترکمان داشته باشیم در حالی که واقعیت این نیست. چه بسا سالی چند بار هم من دست همسر و فرزندم را بگیرم و تفریحی هم داشته باشیم اما کلیت زندگی مشترک، صحنههای دیگری هم دارد. در ازدواج اتفاقا خیلی از آسودگیهای زندگی مجردی به فنا میرود. در مجردی نگران خرخر در خوابت نیستی، در حمام لازم نیست حولهها خیلی مرتب باشد و لازم نیست در خیلی از مراسم خانوادگی حضور داشته باشی و میتوانی در اتاقت بنشینی و سریال ببینی. با این اوصاف چرا ازدواج همچنان امری خواستنی است؟ آیا واقعا متلک متاهلها به مجردها که “خل نشی ازدواج کنی!” درست است؟
اخیرا کتب خوبی در ایران به زیور ترجمه آراسته گشته است به نام”تنها راه” نوشته آدولف گوگنبال و ترجمه خانم موحد که به زیبایی این تعارض را مطرح کرده است. یکی از بحثهای این کتاب به اين میپردازد که ازدواج جزو انتخابهایی است که لزوما به راحتی و دلخوشی ختم نمیشود. تصمیمات زندگی دو دسته هستند. دستهای از جنس آسودگیاند و دستهای از جنس رستگاری و رشد. تصمیمات جنس دوم اکثرا با رنج همراهند. مثلا شما تصمیم میگیرید برای اشتغال بهتر از شهرتان به شهري دیگر مهاجرت کنید. طبیعی است که دست از بسیاری از آسودگیهای خودتان برمیدارید اما در اين كار در درازمدت خیلی رشدها وجود دارد یا حداقل اینکه اگر درست محاسبه کرده باشید و در جای جدید نیز از سختیها نترسید، امکان رشد بالایی برای خودتان فراهم کردهاید. سربازی نیز همینطوری است. حتما آسودگیهای الانتان از بین میرود ولی رشدهایی فراهم میآورد که منجر به آسودگیهایی دیگر در چند سال بعد میشود (اشتغال راحت/ پاسپورت/ مسوولیتپذیری).
ازدواج نیز انتخابی است که بسیاری از آسودگیهای فردی را از بین میبرد ولی اگر درست تلاش کنی و انتخابی به نسبت معقولانه کرده باشی و به عشق احترام گذاشته باشی، کمکم متوجه میشوی که مسیر رشد گشوده شده است.
درد اول: هیجانهای اولیه افت میکند، یاد میگیری نترسی و بپذیری. باید هیجانهایی جدید بیافرینی (خوب است همسرت نیز کمکت کند) یعنی میفهمی هیجانات خودبهخودی اولیه ارتباط، نميتواند در بقیه این مسیر به شما انرژی دهد.
درد دوم: وقتی با همسرت صمیمی میشوی، فقط خوبیها بیشتر نمیشود بلکه اصطکاکها و تلخیها و نقطهضعفها نیز بهتر دیده میشود و طنز ماجرا این است که فقط اشکالات همسرت نیست که دقیقتر دیده میشوند بلکه خودت نیز ابهت قبلیات را از دست میدهی و اینجا آغاز یک رشد بزرگ اخلاقی است که بپذیری علیرغم تحصیلات و زیبایی و خانواده و… نقاط ضعفی داری. این مواجهه تلخ اما رشددهنده باعث میشود با خودخواهیهای خودت روبهرو شوی و دست از توجیهات درونی برداری و در خودت تامل کنی و کمکم انسانی نرمتر بشوی. کمکم درمیيابی که بسیاری از صفات بدی که به همسرت و خانوادهاش نسبت میدهی، در خودت بوده است.
خداوند طنز حکیمانه عجیبی در خلقتش دارد. میشود در خانه فرعون باشی که ادعای خدایی داشت (انا ربکم الاعلی) اما بشوی آسیه و به رستگاری برسی. همچنین میشود در خانه حسنبن علی(ع) همسری کنی ولی شقاوت بیابی (جعده همسر امام حسن ایشان را مسموم کرد). این را برای این نوشتم که خیلیها میخواهند ازدواج کنند و وسواس عجیبی به خرج میدهند تا انتخابی کنند که همسرشان موجب رشد و سعادتشان شود. قصه اینطور نیست. ما به تنهایی مسوولیت رشدمان را در ازدواج داریم و باید بسیار مراقب باشیم تا اگر نميتوانیم به رشد شخصیت همسرمان کمکی کنیم حداقل جلوی رشد او را نگیریم.
بگذارید ماجرای راضیه را به نقطهای منطقی برسانیم. راضیه وارد ارتباطی شد که طبیعی بود به ازدواج ختم نمیشود (اختلاف سن/ سنتی بودن/ بلاتکلیفی پسر در ۲۴ سالگی). راضیه در ۲۶ سالگی فرصتهای ازدواجی خوب خود را ممکن است از دست بدهد و بگذارد به پای دوست داشتن. توصیه من به راضیه این است که در درجه اول به هومن فضا بدهد تا بتواند در خلوت خودش با خودش کنار بیاید و نحوه رویارویی با خواستههای خانواده را بررسی کند و ببیند علاقهاش به راضیه به چه نحو میتواند در کنار رشدهای دیگر زندگیاش قرار بگیرد. این روزها با او تماس نگیرد تا بتواند با ترسهای عمیق روانی خود روبهرو شود. تماسهای بیشتر و التماسهاي عاطفی موجب تقویت ترسهای درونی هومن میشود و او اطمينان میيابد که راضیه مثل اختاپوس بر روح او سنگینی خواهد کرد که البته توهمی بیش نیست. اگر هومن ظرف یکی دو ماه آینده برگشت که قصهای مفصل در پیش است اما اگر رفت از راضیه میخواهم این تجربه را دوباره بررسی کند و نقاط ضعف خودش را ببیند و سهم خوشبینیهای بیش از حدش و انکار واقعیت را دريابد. سوگواریهای عاطفی خود را طی کند. دست از بدبینی به همه مردان و خانوادههای سنتی بردارد و به آرامی به زندگی خود برگردد و مطمئن باشد که ازدواج خوب ازدواجی است که در آن آسودگیهایی داشته باشیم و عشق بدهیم و بگیریم و مسوولانه به ساختن روح خویش مشغول شویم.
پرسش۵۲:
آقاي دکتر بالاخره مردی که به خواستگاری ما ميآيد بايد چطور باشد؟ خشن و قلدر باشد يا آرام؟ یا بين این دو؟ من اصلا مفهوم مردانگی لازم برای مرد را نمیفهمم و مجبورم دائم بروم پیش مشاوران مختلف. شما به من بگويید بايد چه جوری باشند؟
پاسخ:
شما بگويید چه تیپی هستید تا من بگويم چه تیپ آدمی با شما احساس خوشبختی میکند!
یك پسر در مجموع البته باید مطلوبیت جنسی داشته باشد. اهل اخلاقیات باشد. خوشبرخورد باشد یعنی نه به زنش بچسبد و نه خيلي از او فاصله بگیرد.
یک اعتقاداتي هم داشته باشه که آدم بداند در زندگیاش غیر از همسر، معنای ديگري هم وجود دارد.
از خانوادهاش از نظر احساسی مستقل شده باشد ولي هنوز بلد باشد به آنها احترام بگذارد.
پرسش۵۳:
من دوست دارم ازدواج کنم اما دلیلم رهایی از تنهایی و برطرف شدن برخی نیازهاست. با توجه به گفتههای شما در مجله موفقیت دلیل من اشتباه است، راه حل مشکل من چیست؟
پاسخ:
ازدواج جزو مقولاتی است که وقتی براي رفع تنهایی به سمتش میرویم در کمتر از چند ماه متوجه سرابی میشویم که روزی با امیدی به سويش آمدهایم. تنهایی انسان چند لایه دارد.
تنهایی فیزیکی: اکثر ما دوست داریم یك نفر کنارمان باشد تا تجربههای ما تکنفره نباشد
تنهایی عاطفی و احساسی: به سفر رفتهاید و دوست دارید برادرتان، محبوبتان، والدینتان، رفیقهای دانشکدهتان کنارتان باشند تا آن حس خوب را دستهجمعی تجربه کنید. تمام تجربههای دستهجمعی تاثیری عمیقتر بر روح ما دارند. میگویند فیلمها را بهتر است در سینما ببینید زیرا “تجربه هیجان دستهجمعی” را به زندگی ما وارد میکند؛ حتی اگر مطمئناید دی وی دی آن فیلم چند ماه دیگر وارد بازار ميشود اما فرصت سینما رفتن را نباید از دست داد. باز همین تاثیر متفاوت را در دیدن یک بازی در استادیوم و تلویزیون میبینیم که تنها با یک بار رفتن به استادیومی ورزشی و تشویق دستهجمعی و تجربه همصدایی دههاهزار نفری میتوان این حس را توصیف كرد. ازدواج کمک میکند بخشهایی از احساس ما، جهتدار و متمرکز با یک نفر تجربه شود، مثل امید، ترس، ایمان به زندگی، عشق و ضعفهای پس از عشقورزی. همچنین ما محمل مناسبی میشویم تا احساسات یک فرد دیگر به سمت ما سوق داده شود. فراموش نکنید این تجربه زیبا، به همان میزان، بسیار مسوولیتآور است و به همین دلیل است که خیلیها به علت مسوولیتناپذیری؛ بعد از مدتی دچار طلاق احساسی و عاطفی میشوند زیرا مدیریت این حس را بلد نیستند. مثلا نمیدانند چون یک نفر همسر ماست دلیلی ندارد همه حسهای ما را بفهمد. این برای بعضیها بسیار عجیب است که همسرشان لزوما فهمنده همه حسهای آنها نباشد، اما زندگی مشترک به ما یاد میدهد که تفاوتهای فردی را به رسمیت بشناسیم. این جمله یک کلیشه نیست بلکه به رسمیت شناختن فردیت در زندگی مشترک است، یعنی بپذیریم ما در زندگی تجربههایی میکنیم که درکهای منحصربهفرد خود را خواهیم داشت و چه بسا در نزدیکی خود کسی را نداشته باشیم که بتوانیم با او در میان بگذاریم.
تنهایی فلسفی: این تنهایی را زمانی تجربه میکنیم که اهل معنا بوده و به سادگی از مسايل عبور نکرده باشیم. کمکم در زندگی به گردنههایی میرسیم که توفانهایی فلسفی و چراهای عظیم ما را فرا میگیرد. این تلاطم را همیشه به تنهایی تجربه خواهیم کرد و بسیار اندکند کسانی که بتوانیم با ایشان درباره دردهای معنوی و فلسفی خود به صحبت بنشینیم. معدودند همسرانی که مخاطب این نوع سوالات باشند و از شنیدنشان نترسند! ما موظفیم قایق خانواده خود را بر سطح اقیانوس زندگی متعادل نگه داریم و به همین خاطر است که خیلی از اوقات سکوت میکنیم زیرا ظرفیت مخاطب را مسوولانه سنجیدهایم و دیدهایم او گناهی ندارد که به هم بریزد.
آیا ازدواج میتواند ما را از تنهایی دربیاورد؟ احتمالا نه! ما موظفیم با حلقه دوستان مطمئن و مطالعات و شاگردی کردن نزد صاحبان بصیرت و دانایی، بخشهایی از تنهایی خود را پر کنیم و در این صورت ازدواج جایگاه معقول خود را پیدا میکند.
به من بگویید کدام تنهاییها را دارید، تا با همین مقاله متوجه شوید کدام یک را همسرتان میتواند تامین کند.
پرسش۵۴:
به تازگي کسی به من پیشنهاد ازدواج كرده که به نظرم پسر خوبی است و اخلاقهای خوبی دارد. در اين مدتي كه با هم صحبت ميكنيم او مرا به خودش جذب كرده است. به من علاقهمند است، من هم دوستش دارم تنها مشکلی که وجود دارد این است که او دو ماه پیش، از نامزد قبلیاش (اين نامزدي شش ماه طول کشیده) به خاطر دروغی که به او گفته و بیاعتمادی جدا شده ولي چیزهایی که از نامزدی قبلیاش تعریف میکند من را نگران کرده. مثلا در توصیف نامزدش، هم خوبیهايش را میگويد و هم بدیهايش را. وقتی از او تعریف میکند خیلی ناراحت میشود. نمیدانم چرا احساس میکنم هنوز دوستش دارد. این را به خودش هم گفتم و او در جوابِ من گفت که نمیداند از اول از این آدم خوشش میآمده یا متنفر بوده.
نمیدانم هنوز اين دختر را دوست دارد یا نه، خودش میگويد دوست ندارد اما من جایی خواندم تنفر همان عشق است که تبدیل به تنفر میشود. نمیدانم باید چه کار کنم، از یك طرف این آدم خوشاخلاق است و از طرف دیگر میترسم هنوز نامزد قبلیاش را دوست داشته باشد. لطفا من را راهنمایی کنید.
پاسخ:
شما از سن و سال و مختصات خودتان و ایشان چیزی ننوشتهاید ولی میتوان به يك سري نکات کلی اشاره كرد.
او به نسبت شش ماه نامزدی و حرفهایی که به شما زده، خیلی زود به شما نزدیک شده و دقیقا درست فهمیدهاید که یك چیزهایی این وسط نرمال نیست.
۱- آدم بعد از یک داغ عاطفی بهتر است خلوتی داشته باشد، وگرنه همه تلخیهای حل نشده خود را به آدم بیگناهی که به زندگیمان آمده منتقل خواهیم کرد.
۲- خطر جایگزین کردن هم هست. یعنی فرد هنوز مسالهاش حل نشده به سراغ رابطه بعدی رفته باشد.
۳- آدم باید بعد از جدایی فکر کند چه سهمی در اتمام آن رابطه داشته است.
۴- خطر بازگشت به رابطه قبلی همچنان بالاست. اینکه او نامزد قبلياش را خراب نكرده البته ميتواند علامت خوبی باشد و ناشی از بلوغ یک شخصیت است زیرا ما ميگوييم آدمهایی که رابطه قبلی خود را هیولا جلوه میدهند، مستعد اژدها شدن هستند.
۵- نوشتهاید وقتی از نامزد قبلی تعریف میکند، شما حالتان بد میشود. طبیعتا انتظاري نيست شما پس از شنیدن محاسن نفر قبلی، ذوقزده شويد اما “به هم ریختگی” میتواند نشانه نداشتن اعتمادبهنفس هم باشد و این نه تنها در ارتباط با این آقا بلکه در خیلی جاهای دیگر زندگی میتواند باعث شود به هم بریزید. توصیه من این است که با یادآوری بخشهای خوب خودتان و تلاش برای فروکاستن از قسمتهای غیرخوب، به فردیت خودتان مطمئنتر شوید.
الان چه کنيد؟ به نظرم در درجه اول خیلی محتاط باشید. به جای تمرکز روی خیالپردازی نسبت به فرد قبلی و مقایسه خیالی خود با او از این آدم فاصله بگیرید چرا که انرژی روانیاش میتواند به شما آسیب بزند. وقتی از سردی شما پرسوجو کرد، به او بگویید قصد ندارید در مسايل حل نشده عاطفی او وقتتان حرام شود. کمی بیرحمی برای بهبودی عاطفی لازم میشود.
پرسش۵۵:
دختری ۲۵ ساله هستم که در مقطع کارشناسی ارشد مهندسي برق مشغول به تحصیلم و اخیرا با پسری که ۵ ماه از خودم کوچکتر است و در مقطع ارشد همین رشته تحصیل میکند آشنا شدهام. طی گفتوگوهایی که با هم داشتیم از نظر اخلاق و فرهنگ و سطح خانوادگی مشکل چندانی نداریم، اما او علاقهای به ادامه تحصیل در مقطع دکترا ندارند و ترجیح میدهد وارد بازار کار شود، حال آنکه من قصد ادامه تحصیل دارم و با توجه به اینکه همیشه یکی از ایدهآلهایم این بوده که شخص مقابلم از نظر سطح تحصیلات با من برابر یا بالاتر باشد، دچار تردید شدهام. لطفا مرا راهنمایی کنید.
پاسخ:
سلامت یک ازدواج به تفاهم و صمیمیت، حمایت خانوادگی، سلامت جنسی دو نفر و تعهد آنها بستگی زیادي دارد و همشأن بودن الزاما به معنی برابر بودن ميزان تحصیلات و… نيست. یک مقطع تفاوت تحصیلی بین دختر و پسر قابل اغماض است به اضافه اینکه تصمیم او به عنوان یک مرد صحیح است زیرا احساس رضایت شغلی به انسان حس خوبی میدهد. دکتري برای کسی خوب است که بخواهد تدریس دانشگاهی داشته باشد وگرنه اتلاف وقت است. موقعیت اجتماعی که یک شغل و درآمد خوب دارد، به هیچوجه کمتر از یدک کشیدن نام “دکتر” نیست.