دوست جواني دارم كه يك مادر بيوه و تنها دارد بيهيچ خواهروبرادري. دوستم زني بسيار فعال و پركار است كه بهدلايل شخصي از همسرش جدا شده و بهكارش چسبيده است و كارش هم طوري است كه حداقل ماهي چندبار بايد به ماموريت داخلي و سالي يكي دوبار هم به ماموريت خارج برود. همه چيز خوب و خوش است. كارش را دوست دارد. زندگياش را دوست دارد، دوستان خوبي دارد و خلاصه خدا برايش ساخته است، جز اينكه … مادرش تنهاست و هيچكسي ر ا جز او ندارد. نه اهل سفر است و نه اهل بيرونرفتن و معاشرت با دوست و فاميل و خلاصه كنم: همه چيز را از او ميخواهد و همه دلخوشياش اوست. الحمدلله ايشان سالم و مرفه هستند و نياز مالي يا كاري به دوست من ندارند. بهراحتي ميتوانند دستمزد بپردازند و پرستار داشته باشند، اما مطابق بسياري از زنان و مردان تنها خصوصا در اين سن، از تنهايي ناراحتند و دلشان مونس و همزبان ميخواهد كه چه كسي بهتر از تنها دخترشان يعني دوست من.
دوستم گرچه بسيار به مادرش علاقهمند است و قصد شكوه و شكايت ندارد، اما رنگ رخسارهاش خبر ميداد از حال درون. هر بار كه ميديدمش مشهود بود كه زير بار اين همه مسئوليت كمر خم كرده و ادامه وضع بهصورتي كه هم كامل به كارش و هم كامل به مادرش برسد و هم زندگي خودش را اداره كند، برايش بسيار دشوار شده بود.
عقلهايمان را روي هم گذاشتيم و ابتدا به ازدواج ايشان فكر كرديم، كه چشمتان روز بد نبيند حتي حاضر نشدند بشنوند، چه رسد بهاينكه دربارهاش فكر كنند، سپس گزينههاي ديگر را يكييكي مطرح كرديم: ترتيب دورههاي زنانه فاميلي، سفر با تورهاي مسافرتي، انجام امور خيريه بهدست خودشان، آموزش خياطي و آشپزي به دختران نيازمند بهصورت رايگان، فيلم، كتاب، و … همه را كه نه، اما يكي دو تا را امتحان كردند و پس زدند. تا اينكه فكري بهذهنمان رسيد.
چند سال پيش در جايي خوانده بودم كه در ژاپن دهكده كوچكي وجود دارد كه هيچ خانه سالمنداني در آنجا نیست و سالمندان هم هيچ مزاحمتي براي جوانها فراهم نميكنند و بهقول معروف صدايشان هم درنميآيد. وقتي در خصوص علت اين امر تحقيق كردند، متوجه شدند كه سالمندان آن دهكده همگي مجهز به تبلت و لپتاپ و گوشيهاي پيشرفته هستند و دائما در حال چت و معاشرت و گشتوگذار در فضاهاي مجازي هستند بنابراین هيچ احساس تنهايي نميكنند.
خودش بود! ابتدا اين پيشنهاد كه ايشان را مجهز به لوازم مناسب كنيم و زيرنظر مربي كاركردن با آنها را ياد بگيرند، بهنظرشان سخت و نشدني رسيد. اما با در نظرگرفتن اينكه ميتوانند بدون خارجشدن از منزل با دوستان و آشنايان در تماس باشند و مهمتر از همه اينكه دائما ميتوانند با دوستم در هر جا كه باشد، ارتباط نگارشي، صوتي و تصويري برقرار كنند، حاضر شدند مدتي آزمايش كنند.
كار بهخوبي پيش رفت. دستگاهها خريداري شد، با مربي باتجربه و باحوصلهاي صحبت شد كه در منزل راهكارها را به ايشان ياد دهد و سرانجام مادر دوستم تبديل به يك كاربر علاقهمند در شبكههاي اينترنتي و كانالهاي مجازي شد. براي آنكه كمي از بار دوستم را سبك كنم، من هم در ارتباط روزانه با ايشان قرار گرفتم و در هر فرصت ممكن با ايشان چت ميكردم. ظاهرا مشكل داشت حل ميشد. شتابزده به كارهاي روزمرهشان ميرسيدند و از آنجا كه علاقهاي هم به سريالهاي ماهوارهاي نداشتند، تبلتشان را روشن ميكردند و مينشستند پاي چت و دريافت و ارسال مطالب. ظاهرا آن اعتياد معروف گريبانشان را گرفته بود كه در سن و وضعيت ايشان چندان هم بد نبود.
چند ماهي وضع بههمينمنوال گذشت تا اينكه كمكم متوجه شديم ايشان تغيير حال دادهاند و ديگر آن آدم سرحال و خوشروحيه سابق نيستند. كمي محتاط و ترسو شده بودند، در حالات و سكناتشان كمي اضطراب مشاهده ميشد، اضطرابي كه گاه براي وسواس جاخالي ميكرد. نسبت به مصرف خوراكيهاي مختلفي كه پيشتر بهطور معمول مصرف ميكردند، حساسيت بهخرج ميدادند، بهدقت به اخبارهاي داخلي و خارجي گوش ميكردند. صداهاي بلند تكانشان ميداد و تغيير آبوهوا نگرانشان ميكرد. سرتان را درد نياورم، مادر دوستم بهنوعي بيمار شده بود. روانش بيمار شده بود. چرا؟ شما نميدانيد چرا؟
آيا اين جملات برايتان آشنا نيستند؟
- قرار است فلان دولت به ايران حمله كند.
- داعش تهديد كرده كه سر همه ايرانيها را خواهد بريد.
- سرطان در ايران بيداد ميكند.
- پيشبيني كردهاند زلزله مهيبي در راه است.
- ميوه نخوريد بيماريزاست.
- لبنيات نخوريد سرطانزاست.
- از خانه بيرون نرويد، آلودگي هوا 800 برابر حد مجاز است.
- امواج پارازيتآفرين روزانه هزاران نفر قرباني ميگيرد.
- 90 درصد ايرانيها افسردهاند.
و از همين دست بگيريد و برويد.
بچه كه بوديم به ما ميگفتند خداوند از حق خودش ميگذرد، اما از حقالناس نميگذرد و وقتي ميپرسيديم حقالناس يعني چه، ميگفتند حقالناس يعني زيرپاگذاشتن حق ديگري، صدمهزدن ناحق به او، به هر شكل و بهانه كه باشد.
به نظرم نميرسد امروزيها و خصوصا نسل جوان ايده خاصي راجع به حقالناس داشته باشند. شايد نهايتا فكر كنند حقالناس يعني دزدي از جيب كسي. كه چهبسا دزدي مال در مقايسه با آسيبهاي ناپيدا و عميقي كه اين روزها به يكديگر ميرسانيم، ناچيز باشد.
از نظر من يكي از مراكز پرترافيك ايجاد حقالناس در معيار ميليوني، همين فضاهاي مجازي باب روز است. جلوي يك دستگاه نشستهايم و هرچه به دستمان ميرسد بدون بررسي، بدون تحقيق، بدون اينكه حتي بهطور كامل مطالعه كنيم و بدون كمترين احساس مسئوليتي در قبال دوستان و آشنايان خودمان كه گيرنده مطالب ما هستند، با فشار يك دكمه، نسنجيده دوغودوشاب را برايشان ارسال ميكنيم و براي يك لحظه هم فكر نميكنيم كه دريافت و مشاهده آن پيام چه عواقبي ميتواند براي گيرندهاش داشته باشد. ترس، اضطراب، دلشوره، وسواس، بياعتمادي، نااميدي و … بخشي از آسيبهايي است كه با يك اشاره انگشت و در كمال بيمسئوليتي به ديگران ميزنيم و حتي به آن فكر هم نميكنيم.
بزرگي ميگفت هر فكري كه ميكني، هر حرفي كه ميزني و هر قدمي كه برميداري، پيش از انجام از خودت بپرس اين كار چه فايدهاي دارد؟ اگر هيچ فايده سالم و مثبتي براي خودت يا ديگري نداشت، از انجام آن بگذر. حقيقتا ارسال اين پيامهاي مضطربكننده و نگرانكننده كه اغلب هم دقيق و موثق نيستند و ضمنا كاري هم از دست گيرنده بيدفاع برنميآيد، چه فايدهاي دارد؟ چه مشكلي را از كسي حل ميكند و چه باري از دوش كسي برميدارد؟ سؤال مهمي است؛ نه؟
نگوييد كه: «ما تنها نيستيم، همه دنيا دارند همين كار را ميكنند، ما نكنيم بههرحال ديگري ميكند.» مادرترزا، قديسه قرن بيستم گفته است: «اگر نميتوانيد همه دنيا را سير كنيد، يك نفر را سير كنيد». ما هم اگر نميتوانيم در ممانعت از ايجاد آشفتگي و اضطراب جلوي همه دنيا را بگيريم، جلوي خودمان يك نفر را بگيريم؛ اين كار را كه ميتوانيم بكنيم.
اگر به عالم ديگر و عدالت خداوند معتقد باشيم، آيا میتوانیم پاسخگوي رنجهاي بيدليلوعبثي كه براي ديگران ایجاد کردهایم باشيم؟ ندانستهها و ناخواستهها بماند. اينهايي كه دانسته و داوطلبانه باعث ميشويم چه؟
بساط فضاهاي مجازي مادر دوستم را جمع كرديم و دور ريختيم. ايشان جديدا آرامبخش و قرص خواب مصرف ميكنند تا بتوانند شب را خوب بخوابند؛ طفلك دوستم.