امان از اين شيطون كوچولوهاي حرفگوشنكن!
گاهي اوقات شيطنت كودكان بامزه و دوستداشتني چنان والدين، اطرافيان و درواقع همه را عاجز ميكند كه واقعا نميتوان متوجه شد در مقابل اين همه شيريني و شيطنت چه بايد كرد؟ از طرفي شيطنتشان چنان كلافهات ميكند كه نميداني چطور بايد آنها را مهار كني و از طرف ديگر شيرينيها و بامزگيهايي كه در رفتار و حرفزدنهايشان هست، چنان جذبت ميكند كه در مقابلشان حسابي خلعسلاح ميشوي! ولي مشكل زماني پررنگتر ميشود كه در مهماني هستي و همين كوچولوهاي شيرين و بامزه با شيرينكاريها و شيطنتهاي وقتوبيوقتشان، هرلحظه غافلگيرت ميكنند، با هيچ ترفندي ساكت نميشوند و حرف هيچكس هم به گوششان فرو نميرود. درست در اين لحظه است كه به فكر چارهاي ميافتي كه بالاخره در مقابلشان كارساز شود، ولي واقعا چرا بعضي كودكان اينگونه رفتار ميكنند و رفتار ما در برابر شيطنتهاي آنها چگونه بايد باشد؟
شيطنت و بازيگوشي
«اغلب درخواستهاي شما را ناديده ميگيرد و هرچيز را بايد چندينبار تكرار كنيد تا به آن توجه نشان دهد. تا از چيزي خوشش نياد شروع به دادوفرياد ميكند و …»
اينگونه رفتارهاي فرزندتان گاهي واقعا شما را نگران ميكند. وقتي بارها و بارها آنها را تكرار ميكند. كمكم به اين فكر ميافتيد واقعا چه اتفاقي دارد ميافتد؛ من نتوانستم خوب بچهام را تربيت كنم يا او دوست دارد با نافرمانيها و بيتوجهيهايش من را آزار بدهد. بهاحتمالزياد هيچ اشتباهي در كار نيست، البته اين رفتارها ناراحتكننده بهنظر ميرسند، ولي طبيعي است که كودكان متوجه محدوديتها و درخواستهاي جدي ما نشوند. آنها بهاينترتيب ميخواهند راهي براي پذيرفتن حقوق خود به ديگران پيدا كنند.
اطاعت و نافرماني
شكل اطاعت در سنين مختلف تا حدود زيادي متفاوت است، مثلا كودكان شش تا نهماهه نخستينبار متوجه پيامدهاي رفتار خود ميشوند و تشخيص ميدهند كه چيزي بهنام «نه» وجود دارد. اين را زماني بهتر ميفهمند كه خطري تهديدشان ميكند و ما به آنها هشدار ميدهيم؛ «نه..اونجا نرو يا جيزه! دست نزن ميسوزي و …» اين نخستين بايدها و نبايدهايي است كه كودكان با آن آشنا ميشوند. در مراحل بالاتر و تقريبا حدود دو سالگي، آنها كمكم ميتوانند به دستورات ساده والدين عمل كنند كه البته در سهسالگي با بياطاعتي نيز همراه ميشود. در ضمن در نوجواني هم اين نافرمانيها بيشتر ميشود.
توجه داشته باشيم كه همه كودكان نافرمانيهايي دارند، ولي گاهي اين نافرمانيها در بعضي كودكان آنقدر زياد ميشود كه دردسر ايجاد ميكند. علت اينگونه رفتارها را نيز ابتدا بايد در خود كودك و پيامدهاي رفتار او، والدين و همچنين اتفاقات استرسزايي دانست كه براي كودك پيش ميآيد.
عوامل نافرماني كودك
شخصيت، خلقوخوي كودك و مسائل رشدي و بهويژه رشد جسماني او در ميزان نافرمانيها و رفتارهايش بسيار موثر هستند.
خلقوخو: رفتارها و خلقيات بچههاي بدقلق تفاوتهاي زيادي با بچههاي ديگر دارد. سطح فعاليت اين بچهها از بچههاي ديگر بيشتر است. ميزان تحريكپذيريشان اغلب بيشتر از بچههاي ديگر است و و اكنش آنها نسبت به سروصدا و محركهاي ديداري زياد است. درحاليكه كودكان ديگر حساسيت كمتري به محركهاي محيطي دارند، مثلا اگر بخوابند والدين نگرانند كه ممكن است آنها با كوچكترين صدايي بيدار شوند و دوباره سروصدا راه بيندازند.
پاسخ به بازخوردهاي اجتماعي: پاسخ به بازخوردهاي اجتماعي بهاينمعناست كه وقتي به او توجه نشان ميدهي و حتي او را در آغوش ميگيري، خوشش ميآيد و آرام است، ولي بعضي بچهها در چنين موقعيتهايي بدقلقي و معمولا مخالفت يا حتي دادوفرياد ميکنند.
نظم در عادت: نظم عادت نيز يكي از عوامل مهم در نافرمانيهاي كودكان است، يعني بايد ديد كودك تا چه حد در خوردن، خوابيدن و الگوهاي هضم، گوارش و دفع منظم بوده. بعضي بچهها از ابتدا بهاصطلاح «دلدردي» هستند و موقع غذاخوردن هم اغلب نق ميزنند و غرغر ميكنند. خوابشان هم معمولا كوتاه است و هيچ نظمي ندارد. اينگونه مشكلات جنبه ژنتيكی و وراثتي دارد و كمكم جزء سرشت او ميشوند.
توانايي جسمي و عمومي كودكان بدقلق اغلب كمتر از بچههاي ديگر است، يعني ميتوان گفت آنها بهطوركلي ضعيفتر از بچههاي ديگر هستند. ظاهر كودكان هم خواهناخواه با توجه به ميزان توجهي كه اطرافيان به آنها دارند متفاوت خواهد بود. ظاهر زيباي كودكان باعث جلبتوجه بيشتر اطرافيان خواهد شد.
رشد شناختي: در رشد شناختي، معمولا توانايي حل مساله بچههاي بدقلق پايينتر است و كمتر از دستورها و خواستههاي اطرافيان اطاعت ميكنند. ميزان توانايي يادگيري عادتهاي صحيح اين كودكان هم كمتر از بچههاي ديگر است. نكته مهم ديگر هم اين است كه اين بچهها كنترل هيجاني پاييني هم دارند. اين موارد مربوط به خود كودك است.
والدين
گاهي بعضي ويژگيها و رفتار والدين هم بهگونهاي است كه باعث ميشود كودك بدقلق بار بيايد، البته بايد به خصوصيات وراثتي خود آنها نيز توجه داشت؛ اينكه خودشان هم ژن بدقلقي يا نافرماني داشته باشند در انتقال آن به فرزندانشان بسيار تاثیرگذار است، بهخصوص خلقوخوي مادر بهعنوان والد اصلي كه بيشتر با كودك سروكار دارد بسيار مهم است. نوع رفتار مادر گاهي باعث ميشود خود كودك هم بدقلق شود. البته گاهي ناتوانيهاي جسماني مادر نيز در نوع خلقيات او موثر است؛ مثلا بعضي والدين كمردرد، سردرد يا ناراحتيهاي گوارشي مزمن دارند كه همين موضوع روی خلقيات آنها تاثیر میگذارد. درد باعث ميشود ميزان تحريكپذيري بيشتري داشته باشند و آن را به فرزندانشان هم منتقل كنند، يعني احتمال بدقلقي اين كودكان نسبت به كودكاني كه مادران سالم و سرحالي دارند، بيشتر است.
عوامل محيطي
عوامل محيطي شامل همه مواردي ميشود كه خارج از وجود كودك بر او و رفتارش تاثيرگذارند؛ اينكه او فرزند چندم خانواده است و چند تا برادر و خواهر دارد، گاهي نافرمانيهاي بچههاي ديگر خانواده به كودك منتقل ميشود. وقتي يكي از والدين شغلش را از دست ميدهد يا روابط پدرومادر با همديگر سرد ميشود نيز بر ميزان نافرماني كودكان موثر است، يعني حوادث و اتفافات خاص يا بحرانهاي مالي خانواده بر كودك تاثير زيادي دارد.
ناهماهنگي والدين در روش انتخاب تربيتي كودك نيز باعث سردرگمي و پريشاني كودك ميشود، مثلا وقتي يكي از والدين سختگير و ديگري سهلگير باشد، كودك دچار سردرگمي و نافرماني ميشود.
نشانههاي كودكان نافرمان
كودكان نافرمان معمولا خيلي زود عصباني ميشوند، با والدينشان زياد بحث يا مخالفت ميكنند و حاضر نيستند از تقاضاها و دستورات والدين بهخوبي اطاعت كنند. گاهي حتي ميشنوند والدين چه ميگويند يعني حواسشان هم هست ولي هيچ توجهي نميكنند، يعني اغلب به عمد نسبت به خواستههاي اطرافيان و والدين بياعتنايي ميكنند. معمولا نيز تقصير را گردن ديگران مياندازند. بهعلاوه خيلي هم زودرنج، حساس، كينهاي، انتقامجو، ناخشنود و آسيبپذيرند.
چه بايد كرد؟
اگر والدين سعي كنند براي رفتارهاي مناسب و نامناسب كودك پاداش يا تنبيه مناسبي در نظر بگيرند در ميزان يادگيري فرزندشان و همچنين در تشخيص نوع رفتار خود بسيار موثر عمل کردهاند. نوع تنبيه كودك در نوع رفتار او بسيار موثراست؛ مثلا تنبيه فيزيكي در ميزان نافرماني و پرخاشگري كودكان بسيار مهم است. والدين كودكان نافرمان بايد بتوانند رفتار با اينگونه بچهها را بهخوبي ياد بگيرند و آن را مديريت كنند. نخستين گام براي اين كار داشتن تعامل مثبت با كودك است. متاسفانه معمولا ما حاضر نيستيم با كسي كه به حرفمان گوش نميدهد و بيتوجه است، تعامل مثبت برقرار كنيم، ولي ما بايد به كودك نشان دهيم كه قدرت در دست ماست نه تو! بنابراين وقتي ميگويد غذا نميخورد و ما نگران ميشويم اين نگراني كاملا به كودك منتقل ميشود و او نيز بهراحتي هربار از اين حربه سوءاستفاده ميكند.
والدين بايد با قاطعيت به كودك حق انتخاب بدهند و به او بگويند: «باشد ..تو حق انتخاب داري و ميتواني اصلا غذايت را نخوري… » فراموش نكنيم نگرانيهاي ما در اين موارد بيجهت است و هيچ كودكي گرسنه نميماند.
بازي با كودك، ارتباط كلامي و رفتاري مناسب و محبتكردن و در آغوشگرفتن كودك نقش مهمي در ارتباط با كودكان نافرمان دارد. بازي بايد حتما بهطور مستمر و هرروز انجام شود، ولي متاسفانه بسياري از والدين وقت كافي براي فرزندان خود ندارند.
نيمساعت بازي روزانه و درست با كودك ميتواند در بهبود رفتارهاي ناشي از نافرمانياش بسيار موثر باشد، ضمنا انتخاب نوع بازي هم به عهده خود كودك است. درواقع ميخواهيم در اين زمان به كودك خيلي خوش بگذرد.
والدين و كودك هنگام بازي بايد در تعامل مثبت با همديگر باشند. بازي بايد در زمان مشخصي انجام شود و هيچ بايدونبايد و آموزشي هم در آن نباشد، يعني فكر نكنيم حالا در اين نيمساعت كمي هم رنگها، ساعت يا زبان خاصي را هم به كودك ياد بدهيم. اين موارد نبايد در اين بازي نيمساعته روزانه در نظر گرفته شوند. توجه داشته باشيم در اين زمان بايد كودك بازخوردهاي خوبي از والدين خود دريافت كند؛ «اينجا عالي بودي، آفرين خيلي خوب توپ را انداختي، چه خانه قشنگي ساختي و …»
متاسفانه بچهها معمولا اين توجهها را درست و بهموقع دريافت نميكنند؛ يعني اغلب بيموقع به آنها توجه شده درواقع به او باج دادهاند يا اصلا توجه لازم را نديده و بهحال خود رها شدهاند.
بچهها در طول اين بازي حتما بايد از لحاظ كلامي تشويق شوند، يعني برقراري كلام درست هم بين والد و كودك بسيار مهم است. براي شروع اين بازي بايد والدين چنان با شوروشوق و هيجان بازي را شروع كنند كه كودك هم از تمام خلاقيتهاي خود براي لذتبردن بيشتراستفاده كند، مثلا بهجاي اينكه بگويند بيا نيمساعت با هم بازي كنيم با شورواشتياق بگويند: «قراره نيمساعت با هم كلي خوش بگذرونيم و لذت ببريم. به نظرت چه كار كنيم بهتره؟ تو دوست داري الان چه كار كنيم؟» فراموش نكنيم بهكاربردن كلام و رفتار مناسب والدين در چگونگي رفتار كودكان بهويژه كودكان نافرمان بسيار موثر است.