احمد حلت
بسیاری اوقات انسان بهخاطر پول قبول میکند برای دیگری کار کند. حتی کسانی هم که برای خود کسبوکار شخصی راه میاندازند، چشم به دست مشتری میدوزند تا آنها به سراغ ارزشی پنهان در محصولات و خدمات فروشنده بیایند و بابت خرید این ارزش به آنها پول بپردازند. طبیعی است صاحبان این نوع کسبوکار بهخاطر پولی که به دست میآورند، با میل و رغبت به مشتری خدمترسانی میکنند.
اما گاهیاوقات ما اصلا نمیخواهیم بهنفع کسی کار کنیم و برعکس از رساندن هرنوع سود و نفعی به رقیب نفرت داریم، اما بااینوجود بهخاطر ناآگاهی و بیبصیرتی طوری عمل میکنیم که دقیقا بهنفع رقیب تمام میشود و طرف مقابل بدون اینکه به ما مزدی بپردازد، از حداکثر توان و اعتبار و قدرت ذهنی ما سود میبرد.
این مقاله به همین مطلب میپردازد و میگوید که مواظب باش فریب نخوری و در زمین دیگران بازی نکنی؛ چراکه معمولا وقتی بازی تمام میشود، برندههای اصلی تازه چهره واقعی خود را نشان میدهند و آن زمان ممکن است برنده اصلی شما نباشید!
حقیقت این است که معمولا وقتی بازی شروع میشود، بازیکنها آنقدر در پیچوتاب و فرازونشیب بازی غرق میشوند که اغلب متوجه نیستند کنترل بازی در دست کیست و وقتی بازی تمام میشود، تازه متوجه میشوند چه کسی بیشترین هزینه را پرداخته و چه کسی بدون هیچ زحمتی، بیشترین سود را به جیب زده است. این جزو خاصیت و ذات بازی است که انسان را مسحور زمان و مکان میکند و نمیگذارد فرد فرصت کلاننگری پیدا کند و از زاویه بالاتر و از پنجرهای متفاوت و اصطلاحا از خارج گود، جریان بازی را تحلیل کند.
بگذارید با چند مثال موضوع را روشن کنیم.
فرض کنید زنی پس از سالها زندگی مشترک با مردی که فکر میکرد وفادارترین مرد دنیاست، اما ناگهان میفهمد که همسر دوستداشتنیاش، در خلوت با فرد دیگری ارتباط عاطفی دارد.
خانم خانه بلافاصله واکنش تندی نشان میدهد و برای مقابله این آقای خطاکار، برای مدتی خانه را ترک میکند تا همسر بیوفا را مجازات کند. خانم گمان میکند با این واکنش تند و بازی ناراحتکنندهای که برای خود و بقیه اعضای خانواده ترتیب داده، درحال مجازات شریک خیانتپیشه خود است، غافل از اینکه همین فاصلهگرفتن و دورشدن از همسر، دقیقا همان چیزی است که رقیب میخواهد!
دقت کنید که اینجا نمیگوییم خانم خانه بیوفایی مرد را تحمل کند و تسلیم هوسرانیهای پایان ناپذیر جفت بیوفای خود شود، بلکه فقط میگوییم او باید مواظب واکنشهای خود باشد تا مبادا دقیقا در مسیری قدم زند که فرد رقیب و بدخواه او انتظار دارد.
بسیاری از پیوندهایی که در آستانه فروپاشی بودهاند، با واکنشهای مدبرانه و مدیریت درست رفتارها ازسوی طرفین، دوباره مستحکم شده و زوجین با چشمپوشی از خطاهای یکدیگر تا آخر عمر به هم وفادار ماندهاند و فرد سوم که گمان میکرد میتواند بهراحتی به درون کانون خانواده نفوذ کند و آن را از درون متلاشی کند، با در بسته مواجه شده و بهاصطلاح، پی کار خود رفته است. بد نیست بدانید اکثر کسانی که برای از هم پاشیدن زندگی دیگران به درون کانون خانوادهها نفوذ میکنند، برای یافتن کانال ورود، منتظر واکنشهای هیجانی و غیرعقلانی یکی از طرفین میمانند و اگر این واکنشها درست مدیریت شوند، بسیاری از این حملات اساسا فرصت و اجازه وقوع پیدا نمیکنند و در نطفه خفه میشوند.
مثال دیگر کارمندی بسیار باهوش و توانمند است که به تازگی در شرکتی بزرگ مشغول به کارشده است. فرض کنید این فرد از لحاظ مهارت و تسلط بینظیر است و توان خلاقیت و نوآوری بالایی دارد. اما یک نقطهضعف بزرگ دارد و آن ضعف این است که نازک نارنجی است. یعنی این فردباهوش و نابغه، با یک جمله منفی و یا یک تشر ساده، شدیدا ناراحت میشود و کاری که در دست دارد، هرچند مهم باشد را نیمهکاره رها میکند و تا وقتی نازش را نکشند و از او دلجویی نکنند، خانهنشین میشود و همه خطوط ارتباطی را هم قطع میکند تا دیگران برای مدتی نتوانند به او دسترسی یابند!
به نظر شما اگر رقیبان این کارمند باهوش و توانمند و خلاق بخواهند او را از میدان خارج کنند، باید چه تدبیری به کار برند؟ آیا باید مردانه و در میدان کار و عمل به رقابت با او بپردازند و طرحها و ایدههای ضعیف خود را با او به مسابقه بگذارند؟ خوب طبیعی است که به دلیل توان بالای مهارتی و نوآوری جناب نابغه، رقبا صددرصد بازنده هستند! پس برای رقیبها بهترین تدبیر این است که این کارمند باهوش را توسط واکنشهای قابلپیشبینی خوداز چشم مدیران ارشد شرکت بیندازند. چگونه؟ خیلی راحت. به شکلی برنامهریزیشده به او چنین القا کنند که مدیران بالاسر او را فردی عادی و ناتوان میدانند و فرقی بین کارهای عالی او و تلاشهای عادی دیگران قائل نیستند. حتما میتوانید حدس بزنید نتیجه چه میشود؟ کارمند باهوش قهر میکند و طبق عادت همیشگی خطوط ارتباطی خود با دنیای بیرون را قطع میکند و مدیران ارشد وقتی میبینند کارها خوابیده است و خبری از کارمند توانا نیست، به همان کارمندان معمولی و ناتوان قدیمی راضی میشوند و برای نجات از ورشکستگی و زیان سنگین، قید حضور کارمند باهوش را میزنند.
این مقاله میگوید: «مواظب باشید سادهلوحانه بازی نخورید و بیخبر در زمین دیگران بازی نکنید! هشیار باشید و زمین بازی و میدان مبارزه و مسیر مسابقه را خودتان تعیین کنید. اگر شمشیرباز ماهری هستید، مغرور مهارت و تسلط شمشیربازی خود نشوید و با تیراندازان ماهر مسابقه ندهید. اگر قصد خرید چیزی را دارید و با فروشنده مشغول چانهزنی هستید، بهخاطر حرص و ولع خریدار بغلدستی که دائم جنس موردنظر شما را لمس میکند و میخواهد آن را برای خود بردارد، باعجله قیمت بالا را نپذیرید و فریب تمامشدن جنس بهظاهر خوشمشتری را نخورید!»
این مقاله به زبان ساده میگوید : قبل از اینکه برای رسیدن به مقصد موردنظر خود در جادهای قدم گذارید، این جاده را خودتان انتخاب کنید و برای رسیدن به اهداف خود از جادهها و مسیرهایی که دیگران پیشنهاد میکنند استفاده نکنید.
حتما اصطلاح جنگهای نیابتی را شنیده اید! در جنگهای نیابتی، آتشافروز و فتنهگر اصلی پشت صحنه مخفی میشود و به جای خودش نایب و جانشین را به میدان نبرد با شما میفرستد. این کار برای آتشافروز چند فایده دارد. یکی اینکه توسط توان رزمیدیگران به شما آسیب میرساند و دیوارهای دفاعی شما را فرسوده میکند؛ دوم اینکه هر وقت لازم شد میتواند در قیافه یک ناجی و میانجی وارد گود شود و به شما لطف کرده و با وساطت و البته سهمخواهی، غائله را موقتا خاموش کند. به این ترتیب شما همیشه بهخاطر ترس از مبارزه با دشمن نیابتی مجبور به باجدهی به عامل اصلی فتنه میشوید. در جنگهای نیابتی دقیقا کسانی ضرر میکنند که بدون دیدن عامل اصلی پشت صحنه، هدف اصلی خود را ازبینبردن نایب و جانشین قرار میدهند، غافل از اینکه برای آتشافروز معرکه که هر روز قویتر و پختهتر و مسلطتر میشود، تغییر نایب و جانشین کاری ندارد.
اینکه انسان مسیر حرکت خودش را خودش مشخص کند و فعالیتهای کلیدی زندگی خودش را براساس دستورالعملهای دیگران تنظیم نکند، کار سادهای نیست و نیاز به هشیاری لحظهبهلحظه و تیزبینی و جامعنگری بالایی دارد. کسانی که در پایان هر روز برآیند و نتیجه مقطعی و درازمدت فعالیتهای خود را ارزیابی کرده و قبل از اینکه دیر شود، مسیر تلاش و حرکت و رفتار و واکنشهای خود را اصلاح میکنند، درواقع همان افرادی هستد که در درازمدت، بدون اینکه مجانی برای دیگران مزدوری کنند، در گروههای تیمی موفق، بهترین نقش را ایفا میکنند و ضمن بهرهرساندن به اعضای گروه، خود نیز به سود و منفعتی عالی و شایسته دست مییابند. این مقاله نیز چیزی غیر از این نمیگوید: «اگر میخواهی از نتایج تلاش خودت بیشترین بهره را ببری، در زمین خودت بازی کن.»
دکتر حلت شما خودتو بزار جای دختر یا پسری که نامزد کرده اند با نامزدشان بحث یا مشاجره ای کرده اند یا دونفر که تو زنگیشون بحث و مشاجره زیادی دارندو مجله شمارا میخوانند بعد از خواندن صفحه۲۴ و مطلب شیوانا چه حسی درونتون ایجاد میشه؟
به فکر جدایی یا طلاق نمی افتید؟ یا داستان جی کی رولینگ رو بخونید به خودتون نمیگین منم بعد طلاق زندگی بهتری خوهم داشت؟
امار طلاق تو جامعه الان ما همینطوری فضایی هستشما بجای که به تحکیم خانواده کمک کنید بدتر میکنید !!!!!!
دوست عزیز ممنون از اینکه نظرتون رو با ما درمیان گذاشتید ، این برای ما حائز اهمیت هست اما نکته ای که شما توجه نکردید این بود که در این مقاله و داستان موضوع مورد بحث نجات خانم نویسنده از بحران پس از خروج از زندگی سخت و بدشون بوده و ایشون نمونه ی خانم امیدوار و مستعدی بود که از تواناییشون بهره بردند و در شیوانا هم به احساس گناه ناشی از جدایی اشاره شده! در هیچ موردی بر جدایی تاکیدی نشده و صرفا این خود افراد هستند که انتخاب میکنند.