چند نفر گوسفندانشان را به دامداری سپردند تا آنها را پروار کند و آخر سال تحویلشان دهد. از قضا سیلی بیخبر آمد و تعداد زیادی از گوسفندان را با خود برد. صاحبان گوسفندان به خانه دامدار هجوم بردند و اموالش را به آتش کشیدند و تهدید و بیحرمتی را تا حد توان خود انجام دادند و آنقدر خط و نشان کشیدند که دامدار از دهکده شیوانا گریخت و به سرزمینی دیگر کوچ کرد.
صاحبان گوسفندان امانتی، چون دیگر دستشان به چوپان نمیرسید نزد شیوانا آمدند تا حکمی دهد و برای اموال از دست رفتهشان چاره ای بیندیشد.
همزمان با آنها زن و مرد جوانی نیز در محضر شیوانا و شاگردانش حضور یافته بودند. زن میگفت که مرد جوان تمام طلاهایی را که او از منزل پدری با خود آورده، داخل چاه ریخته تا زن پشتوانه ثروتی خود را از دست بدهد و فقیر و درمانده و محتاج او شود و به خاطر این احتیاج همیشه همراه مرد و منتکش او باشد و مرد جوان میگفت که این کار را کرده تا زن فکر جدایی از همسر و زندگی مستقل با سکهها را از سر بیرون کند و همیشه عشقش همراه او باشد. شیوانا رویش را به سمت صاحبان گوسفند و مرد جوان کرد و با تبسم گفت:” از شما سادهلوحتر در جهان کسی را ندیده ام! شما با دست خود چیزی را که برای طلبش نزد من آمدهاید، از بین بردهاید! ” سپس رویش را به سمت گوسفندداران کرد و گفت:”او که باید اموال شما را بازپس دهد من و مردم دهکده نیستیم .بلکه همان دامدار مصیبتزدهای است که بیحرمتش ساختید و دار و ندارش را به آتش کشیدید و او را وادار به فرار کردید! شما ظالمانه هر کاری که از دستتان برمیآمد علیه او انجام دادید و اکنون که با قیافهای مظلوم و گردنی کج مقابل من نشستهاید و از من راه چاره میخواهید!؟ اعتباری که شما از آن دامدار بخت برگشته گرفتید همان چیزی بود که او به کمک آن میتوانست هم اموال شما را پس دهد و هم زندگیاش را سامان بخشد! اما شما نابخردانه هم او را به خاک سیاه نشاندید و هم احتمال برگشت اموالتان را دشوار ساختید! حال این دیگر به غیرت و مردانگی و وضعیت دامدار بستگی دارد که ارزش اعتبار و آبرویی را که شما از او گرفتید چند حساب کند و چگونه حساب شما را تسویه نماید.” سپس شیوانا به سمت مرد جوان برگشت و گفت:” آن سکهها میتوانست پشتوانه و اطمینانی باشد برای این زن جوان که در شرایط سخت انتظار مرگ و گرسنگی و بدبختی را نداشته باشد. تو چیزی را که میخواستی با ریختن طلاها داخل چاه از دست دادهای! برخیز و سریع داخل چاه شو و به هر ترتیبی که هست سکهها را برای همسرت باز پس بیاور!”
وقتی زن و مرد جوان و گوسفندداران رفتند، شیوانا رویش را به سمت شاگردانش برگرداند و گفت:” در زندگی هرگاه خواستید تحتتاثیر خشم یا کینه یا ترس کاری را انجام دهید همیشه لختی درنگ کنید و با خود بیندیشید که مبادا چیزی که میخواهید با آن اقدام خشمآلود به دست آورید در واقع هم زمان توسط خود شما و با همان اقدام خشمآلود و کینهورزانه در حال از بین رفتن باشد!؟وقتی عصبانی هستید و یا عقده و کینه دل شما را سیاه کرده است و یا ترس وجود شما را انباشته هرگز دست به اقدام نزنید. بدانید که عمل مبتنی بر این احساسات همیشه نتیجهای عکس چیزی را که دنبالش هستید به همراه دارد. آن گوسفندداران اگر کمی تدبیر به خرج میدادند و وضعیت دامدار را درک میکردند می توانستند با مساعدت خودشان و همراهی دامدار در زمانی مشخص به اموال خود برسند. اما با این کار نسنجیدهای که از روی خشم و نفرت انجام دادند، همه چیز را خراب کردند. آن مرد جوان هم میتوانست با حفظ اموال همسر و حتی تقویت بیشتر بنیه مالی همسرش کاری کند که از آینده او و فرزندانش، حتی در غیاب خود، مطمئن باشد. اما به خاطر ترس از تنهایی، با وابستهسازی مالی زن سعی کرد او را برای همیشه همراه خود سازد. غافل از اینکه این شوق همراهی همان لحظه که سکهها را داخل چاه ریخت از بین رفت. اعمالی که از روی خشم و نفرت و ترس شکل میگیرند، به وضوح فریاد میزنند که آهای مردم ببینید من که این اعمال را انجام میدهم با منطق و تدبیر بیگانهام و به همین خاطر قضاوت بقیه راجع به ایشان چیزی جز سادهلوحی و بیتدبیری نیست. در واقع اعمال برآمده از خشم و نفرت و ترس ضمن آنکه نتیجهای عکس چیزی را که دنبالش هستیم، به همراه میآورد بلکه باعث میشود چهرهای سادهلوحانه و غیر قابل اطمینان از ما در اذهان نقش ببندد و دیگر کسی روی ما حساب نکند و مسوولیتی جدی را به ما محول نکند. پس همیشه هنگام عصبانیت، کینه و ترس صبر پیشه کنید و بگذارید تا منطق و تدبیر برایتان تصمیم بگیرد و حرکت مناسب را عقل توام با معرفت برایتان تعیین کند.